غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
با Lexingo کلمات انگلیسی یاد بگیرید
Lexingo
امتیاز بگیرید و رقابت کنید
مثنوی معنوی مولوی
غزلستان
::
مولوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل
سر آغاز
عاشق شدن پادشاه بر کنیزک رنجور و تدبیر کردن در صحت او
ظاهر شدن عجز حکیمان از معالجهی کنیزک و روی آوردن پادشاه به درگاه اله و در خواب دیدن او ولیی را
از خداوند ولیالتوفیق در خواستن توفیق رعایت ادب در همه حالها و بیان کردن وخامت ضررهای بیادبی
ملاقات پادشاه با آن ولی که در خوابش نمودند
بردن پادشاه آن طبیب را بر بیمار تا حال او را ببیند
خلوت طلبیدن آن ولی از پادشاه جهت دریافتن رنج کنیزک
دریافتن آن ولی رنج را و عرض کردن رنج او را پیش پادشاه
فرستادن پادشاه رسولان به سمرقند به آوردن زرگر
بیان آنک کشتن و زهر دادن مرد زرگر به اشارت الهی بود نه به هوای نفس و تامل فاسد
حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان
داستان آن پادشاه جهود کی نصرانیان را میکشت از بهر تعصب
آموختن وزیر مکر پادشاه را
تلبیس وزیر بانصاری
قبول کردن نصاری مکر وزیر را
متابعت نصاری وزیر را
قصهی دیدن خلیفه لیلی را
بیان حسد وزیر
فهم کردن حاذقان نصاری مکر وزیر را
پیغام شاه پنهان با وزیر
بیان دوازده سبط از نصاری
تخلیط وزیر در احکام انجیل
در بیان آنک این اختلافات در صورت روش است نی در حقیقت راه
بیان خسارت وزیر درین مکر
مکر دیگر انگیختن وزیر در اضلال قوم
دفع گفتن وزیر مریدان را
مکر کردن مریدان کی خلوت را بشکن
جواب گفتن وزیر کی خلوت را نمیشکنم
اعتراض مریدان در خلوت وزیر
نومید کردن وزیر مریدان را از رفض خلوت
ولی عهد ساختن وزیر هر یک امیر را جداجدا
کشتن وزیر خویشتن را در خلوت
طلب کردن امت عیسی علیهالسلام از امراکی ولی عهد از شما کدامست
منازعت امرا در ولی عهدی
تعظیم نعت مصطفی صلی الله علیه و سلم کی مذکور بود در انجیل
حکایت پادشاه جهود دیگر کی در هلاک دین عیسی سعی نمود
آتش کردن پادشاه جهود و بت نهادن پهلوی آتش کی هر که این بت را سجود کند از آتش برست
به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردن خلق را در افتادن بتش
کژ ماندن دهان آن مرد کی نام محمد را صلیالله علیه و سلم بتسخر خواند
عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود
طنز و انکار کردن پادشاه جهود و قبول ناکردن نصیحت خاصان خویش
بیان توکل و ترک جهد گفتن نخچیران بشیر
جواب گفتن شیر نخچیران را و فایدهی جهد گفتن
ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر جهد و اکتساب
ترجیح نهادن شیر جهد و اکتساب را بر توکل و تسلیم
ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر اجتهاد
ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل
باز ترجیح نهادن نخچیران توکل را بر جهد
نگریستن عزرائیل بر مردی و گریختن آن مرد در سرای سلیمان و تقریر ترجیح توکل بر جهد و قلت فایدهی جهد
باز ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل و فواید جهد را بیان کردن
مقرر شدن ترجیح جهد بر توکل
انکار کردن نخچیران بر خرگوش در تاخیر رفتن بر شیر
جواب گفتن خرگوش ایشان را
اعتراض نخچیران بر سخن خرگوش
جواب خرگوش نخچیران را
ذکر دانش خرگوش و بیان فضیلت و منافع دانستن
باز طلبیدن نخچیران از خرگوش سر اندیشهی او را
منع کردن خرگوش از راز ایشان را
قصهی مکر خرگوش
زیافت تاویل رکیک مگس
تولیدن شیر از دیر آمدن خرگوش
هم در بیان مکر خرگوش
رسیدن خرگوش به شیر
عذر گفتن خرگوش
جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او
قصهی هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود
طعنهی زاغ در دعوی هدهد
جواب گفتن هدهد طعنهی زاغ را
قصهی آدم علیهالسلام و بستن قضا نظر او را از مراعات صریح نهی و ترک تاویل
پا واپس کشیدن خرگوش از شیر چون نزدیک چاه رسید
پرسیدن شیر از سبب پای واپس کشیدن خرگوش
نظر کردن شیر در چاه و دیدن عکس خود را و آن خرگوش را
مژده بردن خرگوش سوی نخچیران کی شیر در چاه فتاد
جمع شدن نخچیران گرد خرگوش و ثنا گفتن او را
پند دادن خرگوش نخچیران را کی بدین شاد مشوید
تفسیر رجعنا من الجهاد الاصغر الیالجهاد الاکبر
آمدن رسول روم تا امیرالممنین عمر رضیالله عنه و دیدن او کرامات عمر را رضیالله عنه
یافتن رسول روم امیرالممنین عمر را رضیالله عنه خفته به زیر درخت
سوال کردن رسول روم از امیرالممنین عمر رضیالله عنه
اضافت کردن آدم علیهالسلام آن زلت را به خویشتن کی ربنا ظلمنا و اضافت کردن ابلیس گناه خود را به خدای تعالی کی بما اغویتنی
تفسیر و هو معکم اینما کنتم
سال کردن رسول روم از عمر رضیالله عنه از سبب ابتلای ارواح با این آب و گل جسم
در معنی آنک من اراد ان یجلس مع الله فلیجلس مع اهل التصوف
قصهی بازرگان کی طوطی محبوس او او را پیغام داد به طوطیان هندوستان هنگام رفتن به تجارت
صفت اجنحهی طیور عقول الهی
دیدن خواجه طوطیان هندوستان را در دشت و پیغام رسانیدن از آن طوطی
تفسیر قول فریدالدین عطار قدس الله روحه تو صاحب نفسی ای غافل میان خاک خون میخور که صاحبدل اگر زهری خورد آن انگبین باشد
تعظیم ساحران مر موسی را علیهالسلام کی چه میفرمایی اول تو اندازی عصا
باز گفتن بازرگان با طوطی آنچ دید از طوطیان هندوستان
شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهی خواجه بر وی
تفسیر قول حکیم بهرچ از راه و امانی چه کفر آن حرف و چه ایمان بهرچ از دوست دورافتی چه زشت آن نقش و چه زیبا در معنی قوله علیهالسلام ان سعدا لغیور و انا اغیر من سعد و الله اغیر منی و من غیر ته حرم الفواح…
رجوع به حکایت خواجهی تاجر
برون انداختن مرد تاجر طوطی را از قفص و پریدن طوطی مرده
وداع کردن طوطی خواجه را و پریدن
مضرت تعظیم خلق و انگشتنمای شدن
تفسیر ما شاء الله کان
داستان پیر چنگی کی در عهد عمر رضی الله عنه از بهر خدا روز بینوایی چنگ زد میان گورستان
در بیان این حدیث کی ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعر ضوا لها
قصهی سوال کردن عایشه رضی الله عنها از مصطفی صلیالله علیه و سلم کی امروز باران بارید چون تو سوی گورستان رفتی جامههای تو چون تر نیست
تفسیر بیت حکم رضیالله عنه «آسمانهاست در ولایت جان کارفرمای آسمان جهان» «در ره روح پست و بالاهاست کوههای بلند و دریاهاست»
در معنی این حدیث کی اغتنموا برد الربیع الی آخره
پرسیدن صدیقه رضیالله عنها از مصطفی صلیالله علیه و سلم کی سر باران امروزینه چه بود
بقیهی قصهی پیر چنگی و بیان مخلص آن
در خواب گفتن هاتف مر عمر را رضی الله عنه کی چندین زر از بیت المال بن مرد ده کی در گورستان خفته است
نالیدن ستون حنانه چون برای پیغامبر صلی الله علیه و سلم منبر ساختند کی جماعت انبوه شد گفتند ما روی مبارک ترا بهنگام وعظ نمیبینیم و شنیدن رسول و صحابه آن ناله را و سال و جواب مصطفی صلی الله علیه و سلم …
اظهار معجزهی پیغمبر صلی الله علیه و سلم به سخن آمدن سنگریزه در دست ابوجهل علیه اللعنه و گواهی دادن سنگریزه بر حقیت محمد صلی الله علیه و سلم به رسالت او
بقیهی قصهی مطرب و پیغام رسانیدن امیرالممنین عمر رضی الله عنه باو آنچ هاتف آواز داد
گردانیدن عمر رضی الله عنه نظر او را از مقام گریه کی هستیست بمقام استغراق
تفسیر دعای آن دو فرشته کی هر روز بر سر هر بازاری منادی میکنند کی اللهم اعط کل منفق خلفا اللهم اعط کل ممسک تلفا و بیان کردن کی آن منفق مجاهد راه حقست نی مسرف راه هوا
قصهی خلیفه کی در کرم در زمان خود از حاتم طائی گذشته بود و نظیر خود نداشت
قصهی اعرابی درویش و ماجرای زن با او به سبب قلت و درویشی
مغرور شدن مریدان محتاج به مدعیان مزور و ایشان را شیخ و محتشم و واصل پنداشتن و نقل را از نقد فرق نادانستن و بر بسته را از بر رسته
در بیان آنک نادر افتد کی مریدی در مدعی مزور اعتقاد بصدق ببندد کی او کسی است و بدین اعتقاد به مقامی برسد کی شیخش در خواب ندیده باشد و آب و آتش او را گزند نکند و شیخش را گزند کند ولیکن بنادر نادر
صبر فرمودن اعرابی زن خود را و فضیلت صبر و فقر بیان کردن با زن
نصحیت کردن زن مر شوی را کی سخن افزون از قدم و از مقام خود مگو لم تقولون ما لا تفعلون کی این سخنها اگرچه راستست این مقام توکل ترا نیست و این سخن گفتن فوق مقام و معاملهی خود زیان دارد و کبر مقتا عند ال…
نصیحت کردن مرد مر زن را کی در فقیران به خواری منگر و در کار حق به گمان کمال نگر و طعنه مزن در فقر و فقیران به خیال و گمان بینوایی خویشتن
در بیان آنک جنبیدن هر کسی از آنجا کی ویست هر کس را از چنبرهی وجود خود بیند تابهی کبود آفتاب را کبود نماید و سرخ سرخ نماید چون تابهها از رنگها بیرون آید سپید شود از همه تابههای دیگر او راستگوتر با…
مراعات کردن زن شوهر را و استغفار کردن از گفتهی خویش
در بیان این خبر کی انهن یغلبن العاقل و یغلبهن الجاهل
مرد زان گفتن پیشمان شد چنان
در بیان آنک موسی و فرعون هر دو مسخر مشیتاند چنانک زهر و پازهر و ظلمات و نور و مناجات کردن فرعون بخلوت تا ناموس نشکند
سبب حرمان اشقیا از دو جهان کی خسر الدنیا و اخرة
حقیر و بیخصم دیدن دیدههای حس صالح و ناقهی صالح علیهالسلام را چون خواهد کی حق لشکری را هلاک کند در نظر ایشان حقیر نماید خصمان را و اندک اگرچه غالب باشد آن خصم و یقللکم فی اعینهم لیقضی الله امرا کان…
در معنی آنک مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لا یبغیان
در معنی آنک آنچ ولی کند مرید را نشاید گستاخی کردن و همان فعل کردن کی حلوا طبیب را زیان ندارد اما بیماران را زیان دارد و سرما و برف انگور را زیان ندارد اما غوره را زیان دارد کی در راهست کی لیغفرلک الله…
مخلص ماجرای عرب و جفت او
دل نهادن عرب بر التماس دلبر خویش و سوگند خوردن کی درین تسلیم مرا حیلتی و امتحانی نیست
تعیین کردن زن طریق طلب روزی کدخدای خود را و قبول کردن او
هدیه بردن عرب سبوی آب باران از میان بادیه سوی بغداد به امیرالممنین بر پنداشت آنک آنجا هم قحط آبست
در نمد دوختن زن عرب سبوی آب باران را و مهر نهادن بر وی از غایت اعتقاد عرب
در بیان آنک چنانک گدا عاشق کرمست و عاشق کریم کرم کریم هم عاشق گداست اگر گدا را صبر بیش بود کریم بر در او آید و اگر کریم را صبر بیش بود گدا بر در او آید اما صبر گدا کمال گداست و صبر کریم نقصان اوست
فرق میان آنک درویش است به خدا و تشنهی خدا و میان آنک درویش است از خدا و تشنهی غیرست
پیش آمدن نقیبان و دربانان خلیفه از بهر اکرام اعرابی و پذیرفتن هدیهی او را
در بیان آنک عاشق دنیا بر مثال عاشق دیواریست کی بر و تاب آفتاب زند و جهد و جهاد نکرد تا فهم کند کی آن تاب و رونق از دیوار نیست از قرص آفتابست در آسمان چهارم لاجرم کلی دل بر دیوار نهاد چون پرتو آفتاب بف…
مثل عرب اذا زنیت فازن بالحرة و اذا سرقت فاسرق الدرة
سپردن عرب هدیه را یعنی سبو را به غلامان خلیفه
حکایت ماجرای نحوی و کشتیبان
قبول کردن خلیفه هدیه را و عطا فرمودن با کمال بینیازی از آن هدیه و از آن سبو
در صفت پیر و مطاوعت وی
وصیت کردن رسول صلی الله علیه و سلم مر علی را کرم الله وجهه کی چون هر کسی به نوع طاعتی تقرب جوید به حق تو تقرب جوی به صحبت عاقل و بندهی خاص تا ازیشان همه پیشقدمتر باشی
کبودی زدن قزوینی بر شانهگاه صورت شیر و پشیمان شدن او به سبب زخم سوزن
رفتن گرگ و روباه در خدمت شیر به شکار
امتحان کردن شیر گرگ را و گفتن کی پیش آی ای گرگ بخش کن صیدها را میان ما
قصه آنکس کی در یاری بکوفت از درون گفت کیست آن گفت منم گفت چون تو توی در نمیگشایم هیچ کس را از یاران نمیشناسم کی او من باشد برو
ادب کردن شیر گرگ را کی در قسمت بیادبی کرده بود
تهدید کردن نوح علیهالسلام مر قوم را کی با من مپیچید کی من روپوشم با خدای میپیچید در میان این بحقیقت ای مخذولان
نشاندن پادشاه صوفیان عارف را پیش روی خویش تا چشمشان بدیشان روشن شود
آمدن مهمان پیش یوسف علیهالسلام و تقاضا کردن یوسف علیهالسلام ازو تحفه و ارمغان
گفتن مهمان یوسف علیهالسلام کی آینهای آوردمت کی تا هر باری کی در وی نگری روی خوب خویش را بینی مرا یاد کنی
مرتد شدن کاتب وحی به سبب آنک پرتو وحی برو زد آن آیت را پیش از پیغامبر صلی الله علیه و سلم بخواند گفت پس من هم محل وحیم
دعا کردن بلعم با عور کی موسی و قومش را از این شهر کی حصار دادهاند بی مراد باز گردان و مستجاب شدن دعای او
اعتماد کردن هاروت و ماروت بر عصمت خویش و امیری اهل دنیا خواستن و در فتنه افتادن
باقی قصهی هاروت و ماروت و نکال و عقوبت ایشان هم در دنیا بچاه بابل
به عیادت رفتن کر بر همسایهی رنجور خویش
اول کسی کی در مقابلهی نص قیاس آورد ابلیس بود
در بیان آنک حال خود و مستی خود پنهان باید داشت از جاهلان
قصهی مری کردن رومیان و چینیان در علم نقاشی و صورتگری
پرسیدن پیغمبر صلی الله علیه و سلم مر زید را که امروز چونی و چون برخاستی و جواب گفتن او که اصبحت ممنا یا رسول الله
متهم کردن غلامان و خواجهتاشان مر لقمان را کی آن میوههای ترونده را که میآوردیم او خورده است
بقیهی قصه زید در جواب رسول صلی الله علیه و سلم
گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم مر زید را کی این سر را فاشتر ازین مگو و متابعت نگهدار
رجوع به حکایت زید
آتش افتادن در شهر بایام عمر رضی الله عنه
خدو انداختن خصم در روی امیر الممنین علی کرم الله وجهه و انداختن امیرالممنین علی شمشیر از دست
سال کردن آن کافر از علی کرم الله وجهه کی بر چون منی مظفر شدی شمشیر از دست چون انداختی
جواب گفتن امیر الممنین کی سبب افکندن شمشیر از دست چه بوده است در آن حالت
گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم به گوش رکابدار امیر المومنین علی کرم الله وجهه کی کشتن علی بر دست تو خواهد بودن خبرت کردم
تعجب کردن آدم علیهالسلام از ضلالت ابلیس لعین و عجب آوردن
بازگشتن به حکایت علی کرم الله وجهه و مسامحت کردن او با خونی خویش
افتادن رکابدار هر باری پیش امیر الممنین علی کرم الله وجهه کی ای امیر الممنین مرا بکش و ازین قضا برهان
بیان آنک فتح طلبیدن مصطفی صلی الله علیه و سلم مکه را و غیر مکه را جهت دوستی ملک دنیا نبود چون فرموده است الدنیا جیفة بلک بامر بود
گفتن امیر الممنین علی کرم الله وجهه با قرین خود کی چون خدو انداختی در روی من نفس من جنبید و اخلاص عمل نماند مانع کشتن تو آن شد
سر آغاز
هلال پنداشتن آن شخص خیال را در عهد عمر رضی الله عنه
دزدیدن مارگیر ماری را از مارگیری دیگر
التماس کردن همراه عیسی علیه السلام زنده کردن استخوانها از عیسی علیه السلام
اندرز کردن صوفی خادم را در تیمار داشت بهیمه و لا حول خادم
حکایت مشورت کردن خدای تعالی در ایجاد خلق
بسته شدن تقریر معنی حکایت به سبب میل مستمع به استماع ظاهر صورت حکایت
التزام کردن خادم تعهد بهیمه را و تخلف نمودن
گمان بردن کاروانیان که بهیمهی صوفی رنجورست
یافتن شاه باز را به خانهی کمپیر زن
حلوا خریدن شیخ احمد خضرویه جهت غریمان بالهام حق تعالی
ترسانیدن شخصی زاهدی را کی کم گری تا کور نشوی
تمامی قصهی زنده شدن استخوانها به دعای عیسی علیه السلام
خاریدن روستایی در تاریکی شیر را بظن آنک گاو اوست
فروختن صوفیان بهیمهی مسافر را جهت سماع
تعریف کردن منادیان قاضی مفلس را گرد شهر
شکایت کردن اهل زندان پیش وکیل قاضی از دست آن مفلس
تتمهی قصهی مفلس
مثل
ملامت کردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت به تهمت
امتحان پادشاه به آن دو غلام کی نو خریده بود
براه کردن شاه یکی را از آن دو غلام و ازین دیگر پرسیدن
قسم غلام در صدق و وفای یار خود از طهارت ظن خود
حسد کردن حشم بر غلام خاص
کلوخ انداختن تشنه از سر دیوار در جوی آب
فرمودن والی آن مرد را کی این خاربن را کی نشاندهای بر سر راه بر کن
آمدن دوستان به بیمارستان جهت پرسش ذاالنون مصری رحمة الله علیه
فهم کردن مریدان کی ذاالنون دیوانه نشد قاصد کرده است
رجوع به حکایت ذاالنون رحمة الله علیه
امتحان کردن خواجهی لقمان زیرکی لقمان را
ظاهر شدن فضل و زیرکی لقمان پیش امتحان کنندگان
تتمهی حسد آن حشم بر آن غلام خاص
عکس تعظیم پیغام سلیمان در دل بلقیس از صورت حقیر هدهد
انکار فلسفی بر قرائت ان اصبح ماکم غورا
انکار کردن موسی علیه السلام بر مناجات شبان
عتاب کردن حق تعالی موسی را علیه السلام از بهر آن شبان
وحی آمدن موسی را علیه السلام در عذر آن شبان
پرسیدن موسی از حق سر غلبهی ظالمان را
رنجانیدن امیری خفتهای را کی مار در دهانش رفته بود
اعتماد کردن بر تملق و وفای خرس
گفتن نابینای سایل کی دو کوری دارم
تتمهی حکایت خرس و آن ابله کی بر وفای او اعتماد کرده بود
گفتن موسی علیه السلام گوسالهپرست را کی آن خیالاندیشی و حزم تو کجاست
ترک کردن آن مرد ناصح بعد از مبالغهی پند مغرور خرس را
تملق کردن دیوانه جالینوس را و ترسیدن جالینوس
سبب پریدن و چرخیدن مرغی با مرغی کی جنس او نبود
تتمهی اعتماد آن مغرور بر تملق خرس
رفتن مصطفی علیه السلام به عیادت صحابی و بیان فایدهی عیادت
وحی کردن حق تعالی به موسی علیه السلام کی چرا به عیادت من نیامدی
تنها کردن باغبان صوفی و فقیه و علوی را از همدیگر
رجعت به قصهی مریض و عیادت پیغامبر علیه السلام
گفتن شیخ ابویزید را کی کعبه منم گرد من طوافی میکن
حکایت
دانستن پیغامبر علیه السلام کی سبب رنجوری آن شخص گستاخی بوده است در دعا
عذر گفتن دلقک با سید اجل کی چرا فاحشه را نکاح کرد
به حیلت در سخن آوردن سایل آن بزرگ را کی خود را دیوانه ساخته بود
حمله بردن سگ بر کور گدا
خواندن محتسب مست خراب افتاده را به زندان
دوم بار در سخن کشیدن سایل آن بزرگ را تا حال او معلومتر گردد
تتمهی نصیحت رسول علیه السلام بیمار را
وصیت کردن پیغامبر علیه السلام مر آن بیمار را و دعا آموزانیدنش
بیدار کردن ابلیس معاویه را کی خیز وقت نمازست
از خر افکندن ابلیس معاویه را و روپوش و بهانه کردن و جواب گفتن معاویه او را
باز جواب گفتن ابلیس معاویه را
باز تقریر کردن معاویه با ابلیس مکر او را
باز جواب گفتن ابلیس معاویه را
عنف کردن معاویه با ابلیس
نالیدن معاویه به حضرت حق تعالی از ابلیس و نصرت خواستن
باز تقریر ابلیس تلبیس خود را
باز الحاح کردن معاویه ابلیس را
شکایت قاضی از آفت قضا و جواب گفتن نایب او را
به اقرار آوردن معاویه ابلیس را
راست گفتن ابلیس ضمیر خود را به معاویه
فضیلت حسرت خوردن آن مخلص بر فوت نماز جماعت
تتمهی اقرار ابلیس به معاویه مکر خود را
فوت شدن دزد بواز دادن آن شخص صاحبخانه را کی نزدیک آمده بود کی دزد را دریابد و بگیرد
قصهی منافقان و مسجد ضرار ساختن ایشان
فریفتن منافقان پیغامبر را علیه السلام تا به مسجد ضرارش برند
اندیشیدن یکی از صحابه بانکار کی رسول چرا ستاری نمیکند
قصهی آن شخص کی اشتر ضالهی خود میجست و میپرسید
متردد شدن در میان مذهبهای مخالف و بیرونشو و مخلص یافتن
امتحان هر چیزی تا ظاهر شود خیر و شری کی در ویست
شرح فایدهی حکایت آن شخص شتر جوینده
بیان آنک در هر نفسی فتنهی مسجد ضرار هست
حکایت هندو کی با یار خود جنگ میکرد بر کاری و خبر نداشت کی او هم بدان مبتلاست
قصد کردن غزان بکشتن یک مردی تا آن دگر بترسد
بیان حال خودپرستان و ناشکران در نعمت وجود انبیا و اولیا علیهم السلام
شکایت گفتن پیرمردی به طبیب از رنجوریها و جواب گفتن طبیب او را
قصهی جوحی و آن کودک کی پیش جنازهی پدر خویش نوحه میکرد
ترسیدن کودک از آن شخص صاحب جثه و گفتن آن شخص کی ای کودک مترس کی من نامردم
قصهی تیراندازی و ترسیدن او از سواری کی در بیشه میرفت
قصهی اعرابی و ریگ در جوال کردن و ملامت کردن آن فیلسوف او را
کرامات ابراهیم ادهم قدس الله سره بر لب دریا
آغاز منور شدن عارف بنور غیببین
طعن زدن بیگانه در شیخ و جواب گفتن مرید شیخ او را
بقیهی قصهی ابراهیم ادهم بر لب آن دریا
دعوی کردن آن شخص کی خدای تعالی مرا نمیگیرد به گناه و جواب گفتن شعیب علیه السلام مرورا
بقیهی قصهی طعنه زدن آن مرد بیگانه در شیخ
گفتن عایشه رضی الله عنها مصطفی را علیه السلام کی تو بی مصلی بهر جا نماز میکنی چونست
کشیدن موش مهار شتر را و معجب شدن موش در خود
کرامات آن درویش کی در کشتی متهمش کردند
تشنیع صوفیان بر آن صوفی کی پیش شیخ بسیار میگوید
عذر گفتن فقیر به شیخ
بیان دعویی که عین آن دعوی گواه صدق خویش است
سجده کردن یحیی علیه السلام در شکم مادر مسیح را علیه السلام
اشکال آوردن برین قصه
جواب اشکال
سخن گفتن به زبان حال و فهم کردن آن
پذیرا آمدن سخن باطل در دل باطلان
جستن آن درخت کی هر که میوهی آن درخت خورد نمیرد
شرح کردن شیخ سر آن درخت با آن طالب مقلد
منازعت چهار کس جهت انگور کی هر یکی به نام دیگر فهم کرده بود آن را
برخاستن مخالفت و عداوت از میان انصار به برکات رسول علیه السلام
قصهی بط بچگان کی مرغ خانگی پروردشان
حیران شدن حاجیان در کرامات آن زاهد کی در بادیه تنهاش یافتند
سر آغاز
قصهی خورندگان پیلبچه از حرص و ترک نصیحت ناصح
بقیهی قصهی متعرضان پیلبچگان
بازگشتن به حکایت پیل
بیان آنک خطای محبان بهترست از صواب بیگانگان بر محبوب
امر حق به موسی علیه السلام که مرا به دهانی خوان کی بدان دهان گناه نکردهای
بیان آنک الله گفتن نیازمند عین لبیک گفتن حق است
فریفتن روستایی شهری را و بدعوت خواندن بلابه و الحاح بسیار
قصهی اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را و در رسیدن شومی طغیان و کفران در ایشان و بیان فضیلت شکر و وفا
جمع آمدن اهل آفت هر صباحی بر در صومعهی عیسی علیه السلام جهت طلب شفا به دعای او
باقی قصهی اهل سبا
بقیهی داستان رفتن خواجه به دعوت روستایی سوی ده
دعوت باز بطان را از آب به صحرا
قصهی اهل ضروان و حیلت کردن ایشان تا بی زحمت درویشان باغها را قطاف کنند
روان شدن خواجه به سوی ده
رفتن خواجه و قومش به سوی ده
نواختن مجنون آن سگ را کی مقیم کوی لیلی بود
رسیدن خواجه و قومش به ده و نادیده و ناشناخته آوردن روستایی ایشان را
افتادن شغال در خم رنگ و رنگین شدن و دعوی طاوسی کردن میان شغالان
چرب کردن مرد لافی لب و سبلت خود را هر بامداد به پوست دنبه و بیرون آمدن میان حریفان کی من چنین خوردهام و چنان
آمن بودن بلعم باعور کی امتحانها کرد حضرت او را و از آنها روی سپید آمده بود
دعوی طاوسی کردن آن شغال کی در خم صباغ افتاده بود
تشبیه فرعون و دعوی الوهیت او بدان شغال کی دعوی طاوسی میکرد
تفسیر ولتعرفنهم فی لحن القول
قصهی هاروت و ماروت و دلیری ایشان بر امتحانات حق تعالی
قصهی خواب دیدن فرعون آمدن موسی را علیه السلام و تدارک اندیشیدن
به میدان خواندن بنی اسرائیل برای حیلهی ولادت موسی علیه السلام
حکایت
بازگشتن فرعون از میدان به شهر شاد بتفریق بنی اسرائیل از زنانشان در شب حمل
جمع آمدن عمران به مادر موسی و حامله شدن مادر موسی علیهالسلام
وصیت کردن عمران جفت خود را بعد از مجامعت کی مرا ندیده باشی
ترسیدن فرعون از آن بانگ
پیدا شدن استارهی موسی علیه السلام بر آسمان و غریو منجمان در میدان
خواندن فرعون زنان نوزاده را سوی میدان هم جهت مکر
بوجود آمدن موسی و آمدن عوانان به خانهی عمران و وحی آمدن به مادر موسی کی موسی را در آتش انداز
وحی آمدن به مادر موسی کی موسی را در آب افکن
حکایت مارگیر کی اژدهای فسرده را مرده پنداشت در ریسمانهاش پیچید و آورد به بغداد
تهدید کردن فرعون موسی را علیه السلام
جواب موسی فرعون را در تهدیدی کی میکردش
پاسخ فرعون موسی را علیه السلام
جواب موسی فرعون را
جواب فرعون موسی را و وحی آمدن موسی را علیهالسلام
مهلت دادن موسی علیهالسلام فرعون را تا ساحران را جمع کند از مداین
فرستادن فرعون به مداین در طلب ساحران
خواندن آن دو ساحر پدر را از گور و پرسیدن از روان پدر حقیقت موسی علیه السلام
جواب گفتن ساحر مرده با فرزندان خود
تشبیه کردن قرآن مجید را به عصای موسی و وفات مصطفی را علیه السلام نمودن بخواب موسی و قاصدان تغییر قرآن را با آن دو ساحر بچه کی قصد بردن عصا کردند چو موسی را خفته یافتند
جمع آمدن ساحران از مداین پیش فرعون و تشریفها یافتن و دست بر سینه زدن در قهر خصم او کی این بر ما نویس
اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل
توفیق میان این دو حدیث کی الرضا بالکفر کفر و حدیث دیگر من لم یرض بقضایی فلیطلب ربا سوای
مثل در بیان آنک حیرت مانع بحث و فکرتست
حکایت
داستان مشغول شدن عاشقی به عشقنامه خواندن و مطالعه کردن عشقنامه درحضور معشوق خویش و معشوق آن را ناپسند داشتن کی طلب الدلیل عند حضور المدلول قبیح والاشتغال بالعلم بعد الوصول الی المعلوم مذموم
حکایت آن شخص کی در عهد داود شب و روز دعا میکرد کی مرا روزی حلال ده بی رنج
دویدن گاو در خانهی آن دعا کننده بالحاح قال النبی صلی الله علیه وسلم ان الله یحب الملحین فی الدعا زیرا عین خواست از حق تعالی و الحاح خواهنده را به است از آنچ میخواهد آن را ازو
عذر گفتن نظم کننده و مدد خواستن
بیان آنک علم را دو پرست و گمان را یک پرست ناقص آمد ظن به پرواز ابترست مثال ظن و یقین در علم
مثال رنجور شدن آدمی بوهم تعظیم خلق و رغبت مشتریان بوی و حکایت معلم
عقول خلق متفاوتست در اصل فطرت و نزد معتزله متساویست تفاوت عقول از تحصیل علم است
در وهم افکندن کودکان اوستاد را
بیمار شدن فرعون هم به وهم از تعظیم خلقان
رنجور شدن اوستاد به وهم
در جامهی خواب افتادن استاد و نالیدن او از وهم رنجوری
دوم بار وهم افکندن کودکان استاد را کی او را از قرآن خواندن ما درد سر افزاید
خلاص یافتن کودکان از مکتب بدین مکر
رفتن مادران کودکان به عیادت اوستاد
در بیان آنک تن روح را چون لباسی است و این دست آستین دست روحست واین پای موزهی پای روحست
حکایت آن درویش کی در کوه خلوت کرده بود و بیان حلاوت انقطاع و خلوت و داخل شدن درین منقبت کی انا جلیس من ذکرنی و انیس من استانس بی گر با همهای چو بی منی بی همهای ور بی همهای چو با منی با همهای
دیدن زرگر عاقبت کار را و سخن بر وفق عاقبت گفتن با مستعیر ترازو
بقیهی قصهی آن زاهد کوهی کی نذر کرده بود کی میوهی کوهی از درخت باز نکنم و درخت نفشانم و کسی را نگویم صریح و کنایت کی بیفشان آن خورم کی باد افکنده باشد از درخت
تشبیه بند و دام قضا به صورت پنهان به اثر پیدا
مضطرب شدن فقیر نذر کرده بکندن امرود از درخت و گوشمال حق رسیدن بی مهلت
متهم کردن آن شیخ را با دزدان وبریدن دستش را
کرامات شیخ اقطع و زنبیل بافتن او بدو دست
سبب جرات ساحران فرعون بر قطع دست و پا
حکایت استر پیش شتر کی من بسیار در رو میافتم و تو نمیافتی الا به نادر
اجتماع اجزای خر عزیر علیه السلام بعد از پوسیدن باذن الله و درهم مرکب شدن پیش چشم عزیر علیه السلام
جزع ناکردن شیخی بر مرگ فرزندان خود
عذر گفتن شیخ بهر ناگریستن بر فرزندان
قصهی خواندن شیخ ضریر مصحف را در رو و بینا شدن وقت قرائت
صبرکردن لقمان چون دید کی داود حلقهها میساخت از سال کردن با این نیت کی صبر از سال موجب فرج باشد
بقیهی حکایت نابینا و مصحف
صفت بعضی اولیا کی راضیاند باحکام و لابه نکنند کی این حکم را بگردان
سال کردن بهلول آن درویش را
قصهی دقوقی رحمة الله علیه و کراماتش
بازگشتن به قصهی دقوقی
سر طلب کردن موسی خضر را علیهماالسلام با کمال نبوت و قربت
بازگشتن به قصهی دقوقی
نمودن مثال هفت شمع سوی ساحل
شدن آن هفت شمع بر مثال یک شمع
نمودن آن شمعها در نظر هفت مرد
باز شدن آن شمعها هفت درخت
مخفی بودن آن درختان ازچشم خلق
یک درخت شدن آن هفت درخت
هفت مرد شدن آن هفت درخت
پیش رفتن دقوقی رحمة الله علیه به امامت
پیش رفتن دقوقی به امامت آن قوم
اقتدا کردن قوم از پس دقوقی
بیان اشارت سلام سوی دست راست در قیامت از هیبت محاسبه حق از انبیا استعانت و شفاعت خواستن
شنیدن دقوقی در میان نماز افغان آن کشتی کی غرق خواست شدن
تصورات مرد حازم
دعا و شفاعت دقوقی در خلاص کشتی
انکار کردن آن جماعت بر دعا و شفاعت دقوقی و پریدن ایشان و ناپیدا شدن در پردهی غیب و حیران شدن دقوقی کی در هوا رفتند یا در زمین
باز شرح کردن حکایت آن طالب روزی حلال بی کسب و رنج در عهد داود علیه السلام و مستجاب شدن دعای او
رفتن هر دو خصم نزد داود علیه السلام
شنیدن داود علیه السلام سخن هر دو خصم وسال کردن از مدعی علیه
حکم کردن داود علیه السلام برکشندهی گاو
تضرع آن شخص از داوری داود علیه السلام
در خلوت رفتن داود تا آنچ حقست پیدا شود
حکم کردن داود بر صاحب گاو کی از سر گاو برخیز و تشنیع صاحب گاو بر داود علیه السلام
حکم کردن داود بر صاحب گاو کی جمله مال خود را به وی ده
عزم کردن داود علیه السلام به خواندن خلق بدان صحرا کی راز آشکارا کند و حجتها را همه قطع کند
گواهی دادن دست و پا و زبان بر سر ظالم هم در دنیا
برون رفتن به سوی آن درخت
قصاص فرمودن داود علیه السلام خونی را بعد از الزام حجت برو
بیان آنک نفس آدمی بجای آن خونیست کی مدعی گاو گشته بود و آن گاو کشنده عقلست و داود حقست یا شیخ کی نایب حق است کی بقوت و یاری او تواند ظالم را کشتن و توانگر شدن به روزی بیکسب و بیحساب
گریختن عیسی علیه السلام فراز کوه از احمقان
قصهی اهل سبا و حماقت ایشان و اثر ناکردن نصیحت انبیا در احمقان
شرح آن کور دوربین و آن کر تیزشنو و آن برهنه دراز دامن
صفت خرمی شهر اهل سبا و ناشکری ایشان
آمدن پیغامبران حق به نصیحت اهل سبا
معجزه خواستن قوم از پیغامبران
متهم داشتن قوم انبیا را
حکایت خرگوشان کی خرگوشی راپیش پیل فرستادند کی بگو کی من رسول ماه آسمانم پیش تو کی ازین چشمه آب حذر کن چنانک در کتاب کلیله تمام گفته است
جواب گفتن انبیا طعن ایشان را و مثل زدن ایشان را
بیان آنک هر کس را نرسد مثل آوردن خاصه در کار الهی
مثلها زدن قوم نوح باستهزا در زمان کشتی ساختن
حکایت آن دزد کی پرسیدند چه میکنی نیمشب در بن این دیوار گفت دهل میزنم
جواب آن مثل کی منکران گفتند از رسالت خرگوش پیغام به پیل از ماه آسمان
معنی حزم و مثال مرد حازم
وخامت کار آن مرغ کی ترک حزم کرد از حرص و هوا
حکایت نذر کردن سگان هر زمستان کی این تابستان چون بیاید خانه سازیم از بهر زمستان را
منع کردن انبیا را از نصیحت کردن و حجت آوردن جبریانه
جواب انبیا علیهم السلام مر جبریان را
مکرر کردن کافران حجتهای جبریانه را
باز جواب انبیا علیهم السلام ایشان را
مکرر کردن قوم اعتراض ترجیه بر انبیا علیهمالسلام
باز جواب انبیا علیهم السلام
حکمت آفریدن دوزخ آن جهان و زندان این جهان تا معبد متکبران باشد کی ائتیا طوعا او کرها
بیان آنک حق تعالی صورت ملوک را سبب مسخر کردن جباران کی مسخر حق نباشند ساخته است چنانک موسی علیه السلام باب صغیر ساخت بر ربض قدس جهت رکوع جباران بنی اسرائیل وقت در آمدن کی ادخلوا الباب سجدا و قولوا حطة
قصه عشق صوفی بر سفرهی تهی
مخصوص بودن یعقوب علیه السلام به چشیدن جام حق از روی یوسف و کشیدن بوی حق از بوی یوسف و حرمان برادران و غیر هم ازین هر دو
حکایت امیر و غلامش کی نماز باره بود وانس عظیم داشت در نماز و مناجات با حق
نومید شدن انبیا از قبول و پذیرای منکران قوله حتی اذا استیاس الرسل
بیان آنک ایمان مقلد خوفست و رجا
بیان آنک رسول علیه السلام فرمود ان لله تعالی اولیاء اخفیاء
حکایت مندیل در تنور پر آتش انداختن انس رضی الله عنه و ناسوختن
قصهی فریاد رسیدن رسول علیه السلام کاروان عرب را کی از تشنگی و بیآبی در مانده بودند و دل بر مرگ نهاده شتران و خلق زبان برون انداخته
مشک آن غلام ازغیب پر آب کردن بمعجزه و آن غلام سیاه را سپیدرو کردن باذن الله تعالی
دیدن خواجه غلام خود را سپید و ناشناختن کی اوست و گفتن کی غلام مرا تو کشتهای خونت گرفت و خدا ترا به دست من انداخت
بیان آنک حق تعالی هرچه داد و آفرید از سماوات و ارضین و اعیان و اعراض همه باستدعاء حاجت آفرید خود را محتاج چیزی باید کردن تا بدهد کی امن یجیب المضطر اذا دعاه اضطرار گواه استحقاقست
آمدن آن زن کافر با طفل شیرخواره به نزدیک مصطفی علیه السلام و ناطق شدن عیسیوار به معجزات رسول صلی الله علیه و سلم
ربودن عقاب موزهی مصطفی علیه السلام و بردن بر هوا و نگون کردن و از موزه مار سیاه فرو افتادن
وجه عبرت گرفتن ازین حکایت و یقین دانستن کی ان مع العسر یسرا
استدعاء آن مرد از موسی زبان بهایم با طیور
وحی آمدن از حق تعالی به موسی کی بیاموزش چیزی کی استدعا کند یا بعضی از آن
قانع شدن آن طالب به تعلیم زبان مرغ خانگی و سگ و اجابت موسی علیه السلام
جواب خروس سگ را
خجل گشتن خروس پیش سگ به سبب دروغ شدن در آن سه وعده
خبر کردن خروس از مرگ خواجه
دویدن آن شخص به سوی موسی به زنهار چون از خروس خبر مرگ خود شنید
دعاکردن موسی آن شخص را تا بایمان رود از دنیا
اجابت کردن حق تعالی دعای موسی را علیه السلام
حکایت آن زنی کی فرزندش نمیزیست بنالید جواب آمد کی آن عوض ریاضت تست و به جای جهاد مجاهدانست ترا
در آمدن حمزه رضی الله عنه در جنگ بی زره
جواب حمزه مر خلق را
حیله دفع مغبون شدن در بیع و شرا
وفات یافتن بلال رضی الله عنه با شادی
حکمت ویران شدن تن به مرگ
تشبیه دنیا کی بظاهر فراخست و بمعنی تنگ و تشبیه خواب کی خلاص است ازین تنگی
بیان آنک هرچه غفلت و غم و کاهلی و تاریکیست همه از تنست کی ارضی است و سفلی
تشبیه نص با قیاس
آداب المستمعین والمریدین عند فیض الحکمة من لسان الشیخ
شناختن هر حیوانی بوی عدو خود را و حذر کردن و بطالت و خسارت آنکس کی عدو کسی بود کی ازو حذر ممکن نیست و فرار ممکن نی و مقابله ممکن نی
فرق میان دانستن چیزی به مثال و تقلید و میان دانستن ماهیت آن چیز
جمع و توفیق میان نفی و اثبات یک چیز از روی نسبت و اختلاف جهت
مسلهی فنا و بقای درویش
قصه وکیل صدر جهان کی متهم شد و از بخارا گریخت از بیم جان باز عشقش کشید رو کشان کی کار جان سهل باشد عاشقان را
پیدا شدن روح القدس بصورت آدمی بر مریم بوقت برهنگی و غسل کردن و پناه گرفتن بحق تعالی
گفتن روح القدس مریم راکی من رسول حقم به تو آشفته مشو و پنهان مشو از من کی فرمان اینست
عزم کردن آن وکیل ازعشق کی رجوع کند به بخارا لاابالیوار
پرسیدن معشوقی از عاشق غریب خود کی از شهرها کدام شهر را خوشتر یافتی و انبوهتر و محتشمتر و پر نعمتتر و دلگشاتر
منع کردن دوستان او را از رجوع کردن به بخارا وتهدید کردن و لاابالی گفتن او
لاابالی گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق
رو نهادن آن بندهی عاشق سوی بخارا
در آمدن آن عاشق لاابالی در بخارا وتحذیر کردن دوستان او را از پیداشدن
جواب گفتن عاشق عاذلان را وتهدید کنندگان را
رسیدن آن عاشق به معشوق خویش چون دست از جان خود بشست
صفت آن مسجد کی عاشقکش بود و آن عاشق مرگجوی لا ابالی کی درو مهمان شد
مهمان آمدن در آن مسجد
ملامت کردن اهل مسجد مهمان عاشق را از شب خفتن در آنجا و تهدید کردن مرورا
جواب گفتن عاشق عاذلان را
عشق جالینوس برین حیات دنیا بود کی هنر او همینجا بکار میآید هنری نورزیده است کی در آن بازار بکار آید آنجا خود را به عوام یکسان میبیند
دیگر باره ملامت کردن اهل مسجد مهمان را از شب خفتن در آن مسجد
گفتن شیطان قریش را کی به جنگ احمد آیید کی من یاریها کنم وقبیلهی خود را بیاری خوانم و وقت ملاقات صفین گریختن
مکرر کردن عاذلان پند را بر آن مهمان آن مسجد مهمان کش
جواب گفتن مهمان ایشان را و مثل آوردن بدفع کردن حارس کشت به بانگ دف از کشت شتری را کی کوس محمودی بر پشت او زدندی
تمثیل گریختن ممن و بیصبری او در بلا به اضطراب و بیقراری نخود و دیگر حوایج در جوش دیگ و بر دویدن تا بیرون جهند
تمثیل صابر شدن ممن چون بر شر و خیر بلا واقف شود
عذر گفتن کدبانو با نخود و حکمت در جوش داشتن کدبانو نخود را
باقی قصهی مهمان آن مسجد مهمان کش و ثبات و صدق او
ذکرخیال بد اندیشیدن قاصر فهمان
تفسیر این خبر مصطفی علیه السلام کی للقران ظهر و بطن و لبطنه بطن الی سبعة ابطن
بیان آنک رفتن انبیا و اولیا به کوهها و غارها جهت پنهان کردن خویش نیست و جهت خوف تشویش خلق نیست بلک جهت ارشاد خلق است و تحریض بر انقطاع از دنیا به قدر ممکن
تشبیه صورت اولیا و صورت کلام اولیا به صورت عصای موسی و صورت افسون عیسی علیهما السلام
تفسیر یا جبال اوبی معه والطیر
جواب طعنهزننده در مثنوی از قصور فهم خود
مثل زدن در رمیدن کرهی اسپ از آب خوردن به سبب شخولیدن سایسان
بقیهی ذکر آن مهمان مسجد مهمانکش
تفسیر آیت واجلب علیهم بخیلک و رجلک
رسیدن بانگ طلسمی نیمشب مهمان مسجد را
ملاقات آن عاشق با صدر جهان
جذب هر عنصری جنس خود را کی در ترکیب آدمی محتبس شده است به غیر جنس
منجذب شدن جان نیز به عالم ارواح و تقاضای او و میل او به مقر خود و منقطع شدن از اجزای اجسام کی هم کندهی پای باز روحاند
فسخ عزایم و نقضها جهت با خبر کردن آدمی را از آنک مالک و قاهر اوست و گاه گاه عزم او را فسخ ناکردن و نافذ داشتن تا طمع او را بر عزم کردن دارد تا باز عزمش را بشکند تا تنبیه بر تنبیه بود
نظرکردن پیغامبر علیه السلام به اسیران و تبسم کردن و گفتن کی عجبت من قوم یجرون الی الجنة بالسلاسل و الاغلال
تفسیر این آیت کی ان تستفتحوا فقد جائکم الفتح ایهای طاعنان میگفتید کی از ما و محمد علیه السلام آنک حق است فتح و نصرتش ده و این بدان میگفتید تا گمان آید کی شما طالب حقاید بی غرض اکنون محمد را نصرت د…
سر آنک بیمراد بازگشتن رسول علیه السلام از حدیبیه حق تعالی لقب آن فتح کرد کی انا فتحنا کی به صورت غلق بود و به معنی فتح چنانک شکستن مشک به ظاهر شکستن است و به معنی درست کردنست مشکی او را و تکمیل فواید…
تفسیر این خبر کی مصطفی علیه السلام فرمود لا تفضلونی علی یونس بن متی
آگاه شدن پیغامبر علیه السلام از طعن ایشان بر شماتت او
بیان آنک طاغی در عین قاهری مقهورست و در عین منصوری ماسور
جذب معشوق عاشق را من حیث لا یعمله العاشق و لا یرجوه و لا یخطر بباله و لا یظهر من ذلک الجذب اثر فی العاشق الا الخوف الممزوج بالیاس مع دوام الطلب
داد خواستن پشه از باد به حضرت سلیمان علیه السلام
امرکردن سلیمان علیه السلام پشهی متظلم را به احضار خصم به دیوان حکم
نواختن معشوق عاشق بیهوش را تا به هوش باز آید
با خویش آمدن عاشق بیهوش و روی آوردن به ثنا و شکر معشوق
حکایت عاشقی دراز هجرانی بسیار امتحانی
یافتن عاشق معشوق را و بیان آنک جوینده یابنده بود کی و من یعمل مثقال ذرة خیرا یره
سر آغاز
تمامی حکایت آن عاشق که از عسس گریخت در باغی مجهول خود معشوق را در باغ یافت و عسس را از شادی دعای خیر میکرد و میگفت کی عسی ان تکرهوا شیا و هو خیر لکم
حکایت آن واعظ کی هر آغاز تذکیر دعای ظالمان و سختدلان و بیاعتقادان کردی
سال کردن از عیسی علیهالسلام کی در وجود از همهی صعبها صعبتر چیست
قصد خیانت کردن عاشق و بانگ بر زدن معشوق بر وی
قصهی آن صوفی کی زن خود را بیگانهای بگرفت
معشوق را زیر چادر پنهان کردن جهت تلبیس و بهانه گفتن زن کی ان کید کن عظیم
گفتن زن کی او در بند جهاز نیست مراد او ستر و صلاحست و جواب گفتن صوفی این را سرپوشیده
غرض از سمیع و بصیر گفتن خدا را
مثال دنیا چون گولخن و تقوی چون حمام
قصهی آن دباغ کی در بازار عطاران از بوی عطر و مشک بیهوش و رنجور شد
معالجه کردن برادر دباغ دباغ را به خفیه به بوی سرگین
عذر خواستن آن عاشق از گناه خویش به تلبیس و روی پوش و فهم کردن معشوق آن را نیز
رد کردن معشوقه عذر عاشق را و تلبیس او را در روی او مالیدن
گفتن آن جهود علی را کرم الله وجهه کی اگر اعتماد داری بر حافظی حق از سر این کوشک خود را در انداز و جواب گفتن امیرالممنین او را
قصهی مسجد اقصی و خروب و عزم کردن داود علیهالسلام پیش از سلیمان علیهالسلام بر بنای آن مسجد
شرح انما الممنون اخوة والعلماء کنفس واحدة خاصه اتحاد داود و سلیمان و سایر انبیا علیهمالسلام کی اگر یکی ازیشان را منکر شوی ایمان به هیچ نبی درست نباشد و این علامت اتحادست کی یک خانه از هزاران خانه ویر…
بقیهی قصهی بنای مسجد اقصی
قصهی آغاز خلافت عثمان رضی الله عنه و خطبهی وی در بیان آنک ناصح فعال به فعل به از ناصح قوال به قول
در بیان آنک حکما گویند آدمی عالم صغریست و حکمای اللهی گویند آدمی عالم کبریست زیرا آن علم حکما بر صورت آدمی مقصور بود و علم این حکما در حقیقت حقیقت آدمی موصول بود
تفسیر این حدیث کی مثل امتی کمثل سفینة نوح من تمسک بها نجا و من تخلف عنها غرق
قصهی هدیه فرستادن بلقیس از شهر سبا سوی سلیمان علیهالسلام
کرامات و نور شیخ عبدالله مغربی قدس الله سره
بازگردانیدن سلیمان علیهالسلام رسولان بلقیس را به آن هدیهها کی آورده بودند سوی بلقیس و دعوت کردن بلقیس را به ایمان و ترک آفتابپرستی
قصهی عطاری کی سنگ ترازوی او گل سرشوی بود و دزدیدن مشتری گل خوار از آن گل هنگام سنجیدن شکر دزدیده و پنهان
دلداری کردن و نواختن سلیمان علیهالسلام مر آن رسولان را و دفع وحشت و آزار از دل ایشان و عذر قبول ناکردن هدیه شرح کردن با ایشان
دیدن درویش جماعت مشایخ را در خواب و درخواست کردن روزی حلال بیمشغول شدن به کسب و از عبادت ماندن و ارشاد ایشان او را و میوههای تلخ و ترش کوهی بر وی شیرین شدن به داد آن مشایخ
نیت کردن او کی این زر بدهم بدان هیزمکش چون من روزی یافتم به کرامات مشایخ و رنجیدن آن هیزمکش از ضمیر و نیت او
تحریض سلیمان علیهالسلام مر رسولان را بر تعجیل به هجرت بلقیس بهر ایمان
سبب هجرت ابراهیم ادهم قدس الله سره و ترک ملک خراسان
حکایت آن مرد تشنه کی از سر جوز بن جوز میریخت در جوی آب کی در گو بود و به آب نمیرسید تا به افتادن جوز بانگ آب# بشنود و او را چو سماع خوش بانگ آب اندر طرب میآورد
تهدید فرستادن سلیمان علیهالسلام پیش بلقیس کی اصرار میندیش بر شرک و تاخیر مکن
پیدا کردن سلیمان علیهالسلام کی مرا خالصا لامر الله جهدست در ایمان تو یک ذره غرضی نیست مرا نه در نفس تو و حسن تو و نه در ملک تو خود بینی چون چشم جان باز شود به نورالله
باقی قصهی ابراهیم ادهم قدسالله سره
بقیهی قصهی اهل سبا و نصیحت و ارشاد سلیمان علیهالسلام آل بلقیس را هر یکی را اندر خور خود و مشکلات دین و دل او و صید کردن هر جنس مرغ ضمیری به صفیر آن جنس مرغ و طعمهی او
آزاد شدن بلقیس از ملک و مست شدن او از شوق ایمان و التفات همت او از همهی ملک منقطع شدن وقت هجرت الا از تخت
چاره کردن سلیمان علیهالسلام در احضار تخت بلقیس از سبا
قصهی یاری خواستن حلیمه از بتان چون عقیب فطام مصطفی را علیهالسلام گم کرد و لرزیدن و سجدهی بتان و گواهی دادن ایشان بر عظمت کار مصطفی صلیالله علیه و سلم
حکایت آن پیر عرب کی دلالت کرد حلیمه را به استعانت به بتان
خبر یافتن جد مصطفی عبدالمطلب از گم کردن حلیمه محمد را علیهالسلام و طالب شدن او گرد شهر و نالیدن او بر در کعبه و از حق درخواستن و یافتن او محمد را علیهالسلام
نشان خواستن عبدالمطلب از موضع محمد علیهالسلام کی کجاش یابم و جواب آمدن از اندرون کعبه و نشان یافتن
بقیهی قصهی دعوت رحمت بلقیس را
مثل قانع شدن آدمی به دنیا و حرص او در طلب دنیا و غفلت او از دولت روحانیان کی ابنای جنس ویاند و نعرهزنان کی یا لیت قومی یعلمون
بقیهی عمارت کردن سلیمان علیهالسلام مسجد اقصی را به تعلیم و وحی خدا جهت حکمتهایی کی او داند و معاونت ملایکه و دیو و پری و آدمی آشکارا
قصهی شاعر و صله دادن شاه و مضاعف کردن آن وزیر بوالحسن نام
باز آمدن آن شاعر بعد چند سال به امید همان صله و هزار دینار فرمودن بر قاعدهی خویش و گفتن وزیر نو هم حسن نام شاه را کی این سخت بسیارست و ما را خرجهاست و خزینه خالیست و من او را بده یک آن خشنود کنم
مانستن بدرایی این وزیر دون در افساد مروت شاه به وزیر فرعون یعنی هامان در افساد قابلیت فرعون
نشستن دیو بر مقام سلیمان علیهالسلام و تشبه کردن او به کارهای سلیمان علیهالسلام و فرق ظاهر میان هر دو سلیمان و دیو خویشتن را سلیمان بن داود نام کردن
درآمدن سلیمان علیهالسلام هر روز در مسجد اقصی بعد از تمام شدن جهت عبادت و ارشاد عابدان و معتکفان و رستن عقاقیر در مسجد
آموختن پیشه گورکنی قابیل از زاغ پیش از آنک در عالم علم گورکنی و گور بود
قصهی صوفی کی در میان گلستان سر به زانو مراقب بود یارانش گفتند سر برآور تفرج کن بر گلستان و ریاحین و مرغان و آثار رحمةالله تعالی
قصهی رستن خروب در گوشهی مسجد اقصی و غمگین شدن سلیمان علیهالسلام از آن چون به سخن آمد با او و خاصیت و نام خود بگفت
بیان آنک حصول علم و مال و جاه بدگوهران را فضیحت اوست و چون شمشیریست کی افتادست به دست راهزن
تفسیر یا ایها المزمل
در بیان آنک ترک الجواب جواب مقرر این سخن کی جواب الاحمق سکوت شرح این هر دو درین قصه است کی گفته میآید
در تفسیر این حدیث مصطفی علیهالسلام کی ان الله تعالی خلق الملائکة و رکب فیهم العقل و خلق البهائم و رکب فیها الشهوة و خلق بنی آدم و رکب فیهم العقل و الشهوة فمن غلب عقله شهوته فهو اعلی من الملائکة و من…
در تفسیر این آیت کی و اما الذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجسا و قوله یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا
چالیش عقل با نفس هم چون تنازع مجنون با ناقه میل مجنون سوی حره میل ناقه واپس سوی کره چنانک گفت مجنون هوا ناقتی خلفی و قدامی الهوی و انی و ایاها لمختلفان
نوشتن آن غلام قصهی شکایت نقصان اجری سوی پادشاه
حکایت آن فقیه با دستار بزرگ و آنک بربود دستارش و بانگ میزد کی باز کن ببین کی چه میبری آنگه ببر
نصیحت دنیا اهل دنیا را به زبان حال و بیوفایی خود را نمودن به وفا طمع دارندگان ازو
بیان آنک عارف را غذاییست از نور حق کی ابیت عند ربی یطعمنی و یسقینی و قوله الجوع طعام الله یحیی به ابدان الصدیقین ای فی الجوع یصل طعامالله
تفسیر اوجس فی نفسه خیفة موسی قلنا لا تخف انک انت الا علی
زجر مدعی از دعوی و امر کردن او را به متابعت
بقیهی نوشتن آن غلام رقعه به طلب اجری
حکایت آن مداح کی از جهت ناموس شکر ممدوح میکرد و بوی اندوه و غم اندرون او و خلاقت دلق ظاهر او مینمود کی آن شکرها لافست و دروغ
دریافتن طبیبان الهی امراض دین و دل را در سیمای مرید و بیگانه و لحن گفتار او و رنگ چشم او و بی این همه نیز از راه دل کی انهم جواسیس القلوب فجالسوهم بالصدق
مژده دادن ابویزید از زادن ابوالحسن خرقانی قدس الله روحهما پیش از سالها و نشان صورت او سیرت او یک به یک و نوشتن تاریخنویسان آن در جهت رصد
قول رسول صلی الله علیه و سلم انی لاجد نفس الرحمن من قبل الیمن
نقصان اجرای جان و دل صوفی از طعام الله
آشفتن آن غلام از نارسیدن جواب رقعه از قبل پادشاه
کژ وزیدن باد بر سلیمان علیهالسلام به سبب زلت او
شنیدن شیخ ابوالحسن رضی الله عنه خبر دادن ابویزید را و بود او و احوال او
رقعهی دیگر نوشتن آن غلام پیش شاه چون جواب آن رقعهی اول نیافت
قصهی آنک کسی به کسی مشورت میکرد گفتش مشورت با دیگری کن کی من عدوی توم
امیر کردن رسول علیهالسلام جوان هذیلی را بر سریهای کی در آن پیران و جنگ آزمودگان بودند
اعتراض کردن معترضی بر رسول علیهالسلام بر امیر کردن آن هذیلی
جواب گفتن مصطفی علیهالسلام اعتراض کننده را
قصهی سبحانی ما اعظم شانی گفتن ابویزید قدس الله سره و اعتراض مریدان و جواب این مر ایشان را نه به طریق گفت زبان بلک از راه عیان
بیان سبب فصاحت و بسیارگویی آن فضول به خدمت رسول علیهالسلام
بیان رسول علیه السلام سبب تفضیل و اختیار کردن او آن هذیلی را به امیری و سرلشکری بر پیران و کاردیدگان
علامت عاقل تمام و نیمعاقل و مرد تمام و نیممرد و علامت شقی مغرور لاشی
قصهی آن آبگیر و صیادان و آن سه ماهی یکی عاقل و یکی نیم عاقل وان دگر مغرور و ابله مغفل لاشی و عاقبت هر سه
سر خواندن وضو کننده اوراد وضو را
شخصی به وقت استنجا میگفت اللهم ارحنی رائحة الجنه به جای آنک اللهم اجعلنی من التوابین واجعلنی من المتطهرین کی ورد استنجاست و ورد استنجا را به وقت استنشاق میگفت عزیزی بشنید و این را طاقت نداشت
قصهی آن مرغ گرفته کی وصیت کرد کی بر گذشته پشیمانی مخور تدارک وقت اندیش و روزگار مبر در پشیمانی
چاره اندیشیدن آن ماهی نیمعاقل و خود را مرده کردن
بیان آنک عهد کردن احمق وقت گرفتاری و ندم هیچ وفایی ندارد کی لو ردوالعادوا لما نهوا عنه و انهم لکاذبون صبح کاذب وفا ندارد
در بیان آنک وهم قلب عقلست و ستیزهی اوست بدو ماند و او نیست و قصهی مجاوبات موسی علیهالسلام کی صاحب عقل بود با فرعون کی صاحب وهم بود
بیان آنک عمارت در ویرانیست و جمعیت در پراکندگیست و درستی در شکستگیست و مراد در بیمرادیست و وجود در عدم است و علی هذا بقیة الاضداد والازواج
بیان آنک هر حس مدرکی را از آدمی نیز مدرکاتی دیگرست کی از مدرکات آن حس دگر بیخبرست چنانک هر پیشهور استاد اعجمی کار آن استاد دگر پیشهورست و بیخبری او از آنک وظیفهی او نیست دلیل نکند کی آن مدرکات ن…
حمله بردن این جهانیان بر آن جهانیان و تاختن بردن تا سینور ذر و نسل کی سر حد غیب است و غفلت ایشان از کمین کی چون غازی به غزا نرود کافر تاختن آورد
بیان آنک تن خاکی آدمی همچون آهن نیکو جوهر قابل آینه شدن است تا درو هم در دنیا بهشت و دوزخ و قیامت و غیر آن معاینه بنماید نه بر طریق خیال
باز گفتن موسی علیهالسلام اسرار فرعون را و واقعات او را ظهر الغیب تابخبیری حق ایمان آورد یا گمان برد
بیان آنک در توبه بازست
گفتن موسی علیهالسلام فرعون را کی از من یک پند قبول کن و چهار فضیلت عوض بستان
شرح کردن موسی علیهالسلام آن چهار فضیلت را جهت پای مزد ایمان فرعون
تفسیر کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف
غره شدن آدمی به ذکاوت و تصویرات طبع خویشتن و طلب ناکردن علم غیب کی علم انبیاست
بیان این خبر کی کلموا الناس علی قدر عقولهم لا علی قدر عقولکم حتی لا یکذبوا الله و رسوله
قوله علیه السلام من بشرنی بخروج صفر بشرته بالجنة
مشورت کردن فرعون با ایسیه در ایمان آوردن به موسی علیهالسلام
قصهی باز پادشاه و کمپیر زن
قصهی آن زن کی طفل او بر سر ناودان غیژید و خطر افتادن بود و از علی کرمالله وجهه چاره جست
مشورت کردن فرعون با وزیرش هامان در ایمان آوردن به موسی علیهالسلام
تزییف سخن هامان علیهاللعنه
نومید شدن موسی علیهالسلام از ایمام فرعون به تاثیر کردن سخن هامان در دل فرعون
منازعت امیران عرب با مصطفی علیهالسلام کی ملک را مقاسمت کن با ما تا نزاعی نباشد و جواب فرمودن مصطفی علیهالسلام کی من مامورم درین امارت و بحث ایشان از طرفین
در بیان آنک شناسای قدرت حق نپرسد کی بهشت و دوزخ کجاست
جواب دهری کی منکر الوهیت است و عالم را قدیم میگوید
تفسیر این آیت کی و ما خلقنا السموات والارض و ما بینهما الا بالحق نیافریدمشان بهر همین کی شما میبینید بلک بهر معنی و حکمت باقیه کی شما نمیبینید آن را
وحی کردن حق به موسی علیهالسلام کی ای موسی من کی خالقم تعالی ترا دوست میدارم
خشم کردن پادشاه بر ندیم و شفاعت کردن شفیع آن مغضوب علیه را و از پادشاه درخواستن و پادشاه شفاعت او قبول کردن و رنجیدن ندیم از این شفیع کی چرا شفاعت کردی
گفتن خلیل مر جبرئیل را علیهماالسلام چون پرسیدش کی الک حاجة خلیل جوابش داد کی اما الیک فلا
مطالبه کردن موسی علیهالسلام حضرت را کی خلقت خلقا اهلکتهم و جواب آمدن
بیان آنک روح حیوانی و عقل جز وی و وهم و خیال بر مثال دوغند و روح کی باقیست درین دوغ همچون روغن پنهانست
مثال دیگر هم درین معنی
حکایت آن پادشاهزاده کی پادشاهی حقیقی بوی روی نمود یوم یفرالمرء من اخیه و امه و ابیه نقد وقت او شد پادشاهی این خاک تودهی کودک طبعان کی قلعه گیری نام کنند آن کودک کی چیره آید بر سر خاک توده برآید …
عروس آوردن پادشاه فرزند خود را از خوف انقطاع نسل
اختیار کردن پادشاه دختر درویش زاهدی را از جهت پسر و اعتراض کردن اهل حرم و ننگ داشتن ایشان از پیوندی درویش
مستجاب شدن دعای پادشاه در خلاص پسرش از جادوی کابلی
در بیان آنک شهزاده آدمی بچه است خلیفهی خداست پدرش آدم صفی خلیفهی حق مسجود ملایک و آن کمپیر کابلی دنیاست کی آدمیبچه را از پدر ببرید به سحر و انبیا و اولیا آن طبیب تدارک کننده
حکایت آن زاهد کی در سال قحط شاد و خندان بود با مفلسی و بسیاری عیان و خلق میمردند از گرسنگی گفتندش چه هنگام شادیست کی هنگام صد تعزیت است گفت مرا باری نیست
بیان آنک مجموع عالم صورت عقل کلست چون با عقل کل بکژروی جفا کردی صورت عالم ترا غم فزاید اغلب احوال چنانک دل با پدر بد کردی صورت پدر غم فزاید ترا و نتوانی رویش را دیدن اگر چه پیش از آن نور دیده بوده باش…
قصهی فرزندان عزیر علیهالسلام کی از پدر احوال پدر میپرسیدند میگفت آری دیدمش میآید بعضی شناختندش بیهوش شدند بعضی نشناختند میگفتند خود مژدهای داد این بیهوش شدن چیست
تفسیر این حدیث کی ائنی لاستغفر الله فی کل یوم سبعین مرة
بیان آنک عقل جزوی تا بگور بیش نبیند در باقی مقلد اولیا و انبیاست
بیان آنک یا ایها الذین آمنوا لا تقدموا بین یدی الله و رسوله چون نبی نیستی ز امت باش چونک سلطان نهای رعیت باش پس رو خاموش باش از خود زحمتی و رایی متراش
قصهی شکایت استر با شتر کی من بسیار در رو میافتم در راه رفتن تو کم در روی میآیی این چراست و جواب گفتن شتر او را
تصدیق کردن استر جوابهای شتر را و اقرار کردن بفضل او بر خود و ازو استعانت خواستن و بدو پناه گرفتن به صدق و نواختن شتر او را و ره نمودن و یاری دادن پدرانه و شاهانه
لابه کردن قبطی سبطی را کی یک سبو بنیت خویش از نیل پر کن و بر لب من نه تا بخورم به حق دوستی و برادری کی سبو کی شما سبطیان بهر خود پر میکنید از نیل آب صاف است و سبوکی ما قبطیان پر میکنیم خون صاف است
در خواستن قبطی دعای خیر و هدایت از سبطی و دعا کردن سبطی قبطی را به خیر و مستجاب شدن از اکرم الاکرمین وارحم الراحمین
حکایت آن زن پلیدکار کی شوهر را گفت کی آن خیالات از سر امرودبن مینماید ترا کی چنینها نماید چشم آدمی را سر آن امرودبن از سر امرودبن فرود آی تا آن خیالها برود و اگر کسی گوید کی آنچ آن مرد میدید خیال ن…
باقی قصهی موسی علیهالسلام
اطوار و منازل خلقت آدمی از ابتدا
بیان آنک خلق دوزخ گرسنگانند و نالانند به حق کی روزیهای ما را فربه گردان و زود زاد به ما رسان کی ما را صبر نماند
رفتن ذوالقرنین به کوه قاف و درخواست کردن کی ای کوه قاف از عظمت صفت حق ما را بگو و گفتن کوه قاف کی صفت عظمت او در گفت نیاید کی پیش آنها ادراکها فدا شود و لابه کردن ذوالقرنین کی از صنایعش کی در خاطر دا…
موری بر کاغذ میرفت نبشتن قلم دید قلم را ستودن گرفت موری دیگر کی چشم تیزتر بود گفت ستایش انگشتان را کن کی آن هنر ازیشان میبینم موری دگر کی از هر دو چشم روشنتر بود گفت من بازو را ستایم کی انگشتان…
نمودن جبرئیل علیهالسلام خود را به مصطفی صلیالله علیه و سلم به صورت خویش و از هفتصد پر او چون یک پر ظاهر شد افق را بگرفت و آفتاب محجوب شد با همه شعاعش
سر آغاز
تفسیر خذ اربعة من الطیر فصرهن الیک
در سبب ورود این حدیث مصطفی صلوات الله علیه که الکافر یاکل فی سبعة امعاء و الممن یاکل فی معا واحد
در حجره گشادن مصطفی علیهالسلام بر مهمان و خود را پنهان کردن تا او خیال گشاینده را نبیند و خجل شود و گستاخ بیرون رود
سبب رجوع کردن آن مهمان به خانهی مصطفی علیهالسلام در آن ساعت که مصطفی نهالین ملوث او را به دست خود میشست و خجل شدن او و جامه چاک کردن و نوحهی او بر خود و بر سعادت خود
نواختن مصطفی علیهالسلام آن عرب مهمان را و تسکین دادن او را از اضطراب و گریه و نوحه کی بر خود میکرد در خجالت و ندامت و آتش نومیدی
بیان آنک نماز و روزه و همه چیزهای برونی گواهیهاست بر نور اندرونی
پاک کردن آب همه پلیدیها را و باز پاک کردن خدای تعالی آب را از پلیدی لاجرم قدوس آمد حق تعالی
استعانت آب از حق جل جلاله بعد از تیره شدن
گواهی فعل و قول بیرونی بر ضمیر و نور اندرونی
در بیان آنک نور خود از اندرون شخص منور بیآنک فعلی و قولی بیان کند گواهی دهد بر نور وی در بیان آنک آننور خود را از اندرون سر عارف ظاهر کند بر خلقان بیفعل عارف و بیقول عارف افزون از آنک به قول و فعل…
عرضه کردن مصطفی علیهالسلام شهادت را بر مهمان خویش
بیان آنک نور که غذای جانست غذای جسم اولیا میشود تا او هم یار میشود روح را کی اسلم شیطانی علی یدی
انکار اهل تن غذای روح را و لرزیدن ایشان بر غذای خسیس
مناجات
تمثیل لوح محفوظ و ادراک عقل هر کسی از آن لوح آنک امر و قسمت و مقدور هر روزهی ویست هم چون ادراک جبرئیل علیهالسلام هر روزی از لوح اعظم عقل مثال جبرئیلست و نظر او به تفکر به سوی غیبی که معهود اوست در…
تمثیل روشهای مختلف و همتهای گوناگون به اختلاف تحری متحریان در وقت نماز قبله را در وقت تاریکی و تحری غواصان در قعر بحر
تفسیر یا حسرة علی العباد
سبب آنک فرجی را نام فرجی نهادند از اول
صفت طاوس و طبع او و سبب کشتن ابراهیم علیهالسلام او را
در بیان آنک لطف حق را همه کس داند و قهر حق را همه کس داند و همه از قهر حق گریزانند و به لطف حق در آویزان اما حق تعالی قهرها را در لطف پنهان کرد و لطفها را در قهر پنهان کرد نعل بازگونه و تلبیس و مکرالل…
تفاوت عقول در اصل فطرت خلاف معتزله کی ایشان گویند در اصل عقول جز وی برابرند این افزونی و تفاوت از تعلم است و ریاضت و تجربه
حکایت آن اعرابی کی سگ او از گرسنگی میمرد و انبان او پر نان و بر سگ نوحه میکرد و شعر میگفت و میگریست و سر و رو میزد و دریغش میآمد لقمهای از انبان به سگ دادن
در بیان آنک هیچ چشم بدی آدمی را چنان مهلک نیست کی چشم پسند خویشتن مگر کی چشم او مبدل شده باشد به نور حق که بی یسمع و بی یبصر و خویشتن او بیخویشتن شده
تفسیر و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم الایه
قصهی آن حکیم کی دید طاوسی را کی پر زیبای خود را میکند به منقار و میانداخت و تن خود را کل و زشت میکرد از تعجب پرسید کی دریغت نمیآید گفت میآید اما پیش من جان از پر عزیزتر است و این پر عدوی جان منس…
در بیان آنک صفا و سادگی نفس مطمنه از فکرتها مشوش شود چنانک بر روی آینه چیزی نویسی یا نقش کنی اگر چه پاک کنی داغی بماند و نقصانی
در بیان قول رسول علیهالسلام لا رهبانیة فیالاسلام
در بیان آنک ثواب عمل عاشق از حق هم حق است
در تفسیر قول رسول علیهالسلام ما مات من مات الا و تمنی ان یموت قبل ما مات ان کان برا لیکون الی وصول البر اعجل و ان کان فاجرا لیقل فجوره
در بیان آنک عقل و روح در آب و گل محبوساند همچون هاروت و ماروت در چاه بابل
جواب گفتن طاوس آن سایل را
بیان آنک هنرها و زیرکیها و مال دنیا همچون پرهای طاوس عدو جانست
در صفت آن بیخودان کی از شر خود و هنر خود آمن شدهاند کی فانیاند در بقای حق همچون ستارگان کی فانیاند روز در آفتاب و فانی را خوف آفت و خطر نباشد
در بیان آنک ما سوی الله هر چیزی آکل و ماکولست همچون آن مرغی کی قصد صید ملخ میکرد و به صید ملخ مشغول میبود و غافل بود از باز گرسنه کی از پس قفای او قصد صید او داشت اکنون ای آدمی صیاد آکل از صیاد و آ…
صفت کشتن خلیل علیهالسلام زاغ را کی آن اشارت به قمع کدام صفت بود از صفات مذمومهی مهلکه در مرید
مناجات
قال النبی علیهالسلام ارحموا ثلاثا عزیز قوم ذل و غنی قوم افتقر و عالما یلعب به الجهال
قصهی محبوس شدن آن آهوبچه در آخر خران و طعنهی آن خران ببر آن غریب گاه به جنگ و گاه به تسخر و مبتلی گشتن او به کاه خشک کی غذای او نیست و این صفت بندهی خاص خداست میان اهل دنیا و اهل هوا و شهوت کی الا…
حکایت محمد خوارزمشاه کی شهر سبزوار کی همه رافضی باشند به جنگ بگرفت اما جان خواستند گفت آنگه امان دهم کی ازین شهر پیش من به هدیه ابوبکر نامی بیارید
بقیهی قصهی آهو و آخر خران
تفسیر انی اری سبع بقرات سمان یاکلهن سبع عجاف آن گاوان لاغر را خدا به صفت شیران گرسنه آفریده بود تا آن هفت گاو فربه را به اشتها میخوردند اگر چه آن خیالات صور گاوان در آینهی خواب نمودند تو معنی بگی…
بیان آنک کشتن خلیل علیهالسلام خروس را اشارت به قمع و قهر کدام صفت بود از صفات مذمومات مهلکان در باطن مرید
تفسیر خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین و تفسیر و من نعمره ننکسه فی الخلق
تفسیر اسفل سافلین الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غیر ممنون
مثال عالم هست نیستنما و عالم نیست هستنما
در تفسیر قول مصطفی علیهالسلام لا بد من قرین یدفن معک و هو حی و تدفن معه و انت میت ان کان کریما اکرمک و ان کان لیما اسلمک و ذلک القرین عملک فاصلحه ما استطعت صدق رسولالله
تفسیر و هو معکم
در تفسیر قول مصطفی علیهالسلام من جعل الهموم هما واحدا کفاه الله سائر همومه و من تفرقت به الهموم لا یبالی الله فی ای واد اهلکه
در معنی این بیت «گر راه روی راه برت بگشایند ور نیست شوی بهستیت بگرایند»
قصهی آن شخص کی دعوی پیغامبری میکرد گفتندش چه خوردهای کی گیج شدهای و یاوه میگویی گفت اگر چیزی یافتمی کی خوردمی نه گیج شدمی و نه یاوه گفتمی کی هر سخن نیک کی با غیر اهلش گویند یاوه گفته باشند اگر چه…
سبب عداوت عام و بیگانه زیستن ایشان به اولیاء خدا کی بحقشان میخوانند و با آب حیات ابدی
در بیان آنک مرد بدکار چون متمکن شود در بدکاری و اثر دولت نیکوکاران ببیند شیطان شود و مانع خیر گردد از حسد همچون شیطان کی خرمن سوخته همه را خرمن سوخته خواهد ارایت الذی ینهی عبدا اذا صلی
مناجات
پرسیدن آن پادشاه از آن مدعی نبوت کی آنک رسول راستین باشد و ثابت شود با او چه باشد کی کسی را بخشد یا به صحبت و خدمت او چه بخشش یابند غیر نصیحت به زبان کی میگوید
داستان آن عاشق کی با معشوق خود برمیشمرد خدمتها و وفاهای خود را و شبهای دراز تتجافی جنوبهم عن المضاجع را و بینوایی و جگر تشنگی روزهای دراز را و میگفت کی من جزین خدمت نمیدانم اگر خدمت دیگر هست مرا ا…
یکی پرسید از عالمی عارفی کی اگر در نماز کسی بگرید به آواز و آه کند و نوحه کند نمازش باطل شود جواب گفت کی نام آن آب دیده است تا آن گرینده چه دیده است اگر شوق خدا دیده است و میگرید یا پشیمانی گناهی نما…
مریدی در آمد به خدمت شیخ و ازین شیخ پیر سن نمیخواهم بلک پیرعقل و معرفت و اگر چه عیسیست علیهالسلام در گهواره و یحیی است علیهالسلام در مکتب کودکان مریدی شیخ را گریان دید او نیز موافقت کرد و گریست چون…
داستان آن کنیزک کی با خر خاتون شهوت میراند و او را چون بز و خرس آموخته بود شهوت راندن آدمیانه و کدویی در قضیب خر میکرد تا از اندازه نگذرد خاتون بر آن وقوف یافت لکن دقیقهی کدو را ندید کنیزک را ببهان…
تمثیل تلقین شیخ مریدان را و پیغامبر امت را کی ایشان طاقت تلقین حق ندارند و با حقالف ندارند چنانک طوطی با صورت آدمی الف ندارد کی ازو تلقین تواند گرفت حق تعالی شیخ را چون آیینهای پیش مرید همچو طوطی د…
صاحبدلی دید سگ حامله در شکم آن سگبچگان بانگ میکردند در تعجب ماند کی حکمت بانگ سگ پاسبانیست بانگ در اندرون شکم مادر پاسبانی نیست و نیز بانگ جهت یاری خواستن و شیر خواستن باشد و غیره و آنجا هیچ این فا…
قصهی اهل ضروان و حسد ایشان بر درویشان کی پدر ما از سلیمی اغلب دخل باغ را به مسکینان میداد چون انگور بودی عشر دادی و چون مویز و دوشاب شدی عشر دادی و چون حلوا و پالوده کردی عشر دادی و از قصیل عشر دادی…
بیان آنک عطای حق و قدرت موقوف قابلیت نیست همچون داد خلقان کی آن را قابلیت باید زیرا عطا قدیم است و قابلیت حادث عطا صفت حق است و قابلیت صفت مخلوق و قدیم موقوف حادث نباشد و اگر نه حدوث محال باشد
در ابتدای خلقت جسم آدم علیهالسلام کی جبرئیل علیهالسلام را اشارت کرد کی برو از زمین مشتی خاک برگیر و به روایتی از هر نواحی مشت مشت بر گیر
فرستادن میکائیل را علیهالسلام به قبض حفنهای خاک از زمین جهت ترکیب ترتیب جسم مبارک ابوالبشر خلیفة الحق مسجود الملک و معلمهم آدم علیهالسلام
قصهی قوم یونس علیهالسلام بیان و برهان آنست کی تضرع و زاری دافع بلای آسمانیست و حق تعالی فاعل مختارست پس تضرع و تعظیم پیش او مفید باشد و فلاسفه گویند فاعل به طبع است و بعلت نه مختار پر تضرع طبع را نگ…
فرستادن اسرافیل را علیهالسلام به خاک کی حفنهای بر گیر از خاک بهر ترکیب جسم آدم علیهالسلام
فرستادن عزرائیل ملک العزم و الحزم را علیهالسلام ببر گرفتن حفنهای خاک تا شود جسم آدم چالاک عیلهالسلام و الصلوة
بیان آنک مخلوقی کر ترا ازو ظلمی رسد به حقیقت او همچون آلتیست عارف آن بود کی بحق رجوع کند نه به آلت و اگر به آلت رجوع کند به ظاهر نه از جهل کند بلک برای مصلحتی چنانک ابایزید قدس الله سره گفت کی چند…
جواب آمدن کی آنک نظر او بر اسباب و مرض و زخم تیغ نیاید بر کار تو عزرائیل هم نیاید کی تو هم سببی اگر چه مخفیتری از آن سببها و بود کی بر آن رنجور مخفی نباشد کی و هو اقرب الیه منکم و لکن لا تبصرون
در بیان وخامت چرب و شیرین دنیا و مانع شدن او از طعام الله چنانک فرمود الجوع طعام الله یحیی به ابدان الصدیقین ای فی الجوع طعام الله و قوله ابیت عند ربی یطعمنی و یسقینی و قوله یرزقون فرحین
جواب آن مغفل کی گفته است کی خوش بودی این جهان اگر مرگ نبودی وخوش بودی ملک دنیا اگر زوالش نبودی و علی هذه الوتیرة من الفشارات
فیما یرجی من رحمة الله تعالی معطی النعم قبل استحقاقها و هو الذی ینزل الغیث من بعد ما قنطوا و رب بعد یورث قربا و رب معصیة میمونة و رب سعادة تاتی من حیث یرجی النقم لیعلم ان الله یبدل سیاتهم حسنات
قصهی ایاز و حجره داشتن او جهت چارق و پوستین و گمان آمدن خواجه تاشانس را کی او را در آن حجره دفینه است به سبب محکمی در و گرانی قفل
بیان آنک آنچ بیان کرده میشود صورت قصه است وانگه آن صورتیست کی در خورد این صورت گیرانست و درخورد آینهی تصویر ایشان و از قدوسیتی کی حقیقت این قصه راست نطق را ازین تنزیل شرم میآید و از خجالت سر و ریش …
حکمت نظر کردن در چارق و پوستین کی فلینظر الانسان مم خلق
خلق الجان من مارج من نار و قوله تعالی فی حق ابلیس انه کان من الجن ففسق
در معنی این کی ارنا الاشیاء کما هی و معنی این کی لو کشف الغطاء ما از ددت یقینا و قوله در هر که تو از دیدهی بد مینگری از چنبرهی وجود خود مینگری پایهی کژ کژ افکند سایه
بیان اتحاد عاشق و معشوق از روی حقیقت اگر چه متضادند از روی آنک نیاز ضد بینیازیست چنان که آینه بیصورتست و ساده است و بیصورتی ضد صورتست ولکن میان ایشان اتحادیست در حقیقت کی شرح آن درازست و العاقل …
معشوقی از عاشق پرسید کی خود را دوستتر داری یا مرا گفت من از خود مردهام و به تو زندهام از خود و از صفات خود نیست شدهام و به تو هست شدهام علم خود را فراموش کردهام و از علم تو عالم شدهام قدرت خ…
آمدن آن امیر نمام با سرهنگان نیمشب بگشادن آن حجرهی ایاز و پوستین و چارق دیدن آویخته و گمان بردن کی آن مکرست و روپوش و خانه را حفره کردن بهر گوشهای کی گمان آمد چاه کنان آوردن و دیوارها را سوراخ کرد…
بازگشتن نمامان از حجرهی ایاز به سوی شاه توبره تهی و خجل همچون بدگمانان در حق انبیا علیهمالسلام بر وقت ظهور برائت و پاکی ایشان کی یوم تبیض وجوه و تسود وجوه و قوله تری الذین کذبوا علی الله وجوههم مسو…
حواله کردن پادشاه قبول و توبهی نمامان و حجره گشایان و سزا دادن ایشان با ایاز کی یعنی این جنایت بر عرض او رفته است
فرمودن شاه ایاز را کی اختیار کن از عفو و مکافات کی از عدل و لطف هر چه کنی اینجا صوابست و در هر یکی مصلحتهاست کی در عدل هزار لطف هست درج و لکم فی القصاص حیوة آنکس کی کراهت میدارد قصاص را درین یک حیات …
تعجیل فرمودن پادشاه ایاز را کی زود این حکم را به فیصل رسان و منتظر مدار و ایام بیننا مگو کی الانتظار موت الاحمر و جواب گفتن ایاز شاه را
حکایت در تقریر این سخن کی چندین گاه گفت ذکر را آزمودیم مدتی صبر و خاموشی را بیازماییم
در بیان کسی کی سخنی گوید کی حال او مناسب آن سخن و آن دعوی نباشد چنان که کفره و لن سالتهم من خلق السموات والارض لیقولن الله خدمت بت سنگین کردن و جان و زر فدای او کردن چه مناسب باشد با جانی کی داند کی خ…
حکایت در بیان توبهی نصوح کی چنانک شیر از پستان بیرون آید باز در پستان نرود آنک توبه نصوحی کرد هرگز از آن گناه یاد نکند به طریق رغبت بلک هر دم نفرتش افزون باشد و آن نفرت دلیل آن بود کی لذت قبول یافت …
در بیان آنک دعای عارف واصل و درخواست او از حق همچو درخواست حقست از خویشتن کی کنت له سمعا و بصرا و لسانا و یدا و قوله و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی و آیات و اخبار و آثار درین بسیارست و شرح سبب ساخت…
نوبت جستن رسیدن به نصوح و آواز آمدن که همه را جستیم نصوح را بجویید و بیهوش شدن نصوح از آن هیبت و گشاده شدن کار بعد از نهایت بستگی کماکان یقول رسول الله صلی الله علیه و سلم اذا اصابه مرض او هم اشتدی از…
یافته شدن گوهر و حلالی خواستن حاجبکان و کنیزکان شاهزاده از نصوح
باز خواندن شهزاده نصوح را از بهر دلاکی بعد از استحکام توبه و قبول توبه و بهانه کردن او و دفع گفتن
حکایت در بیان آنک کسی توبه کند و پشیمان شود و باز آن پشیمانیها را فراموش کند و آزموده را باز آزماید در خسارت ابد افتد چون توبهی او را ثباتی و قوتی و حلاوتی و قبولی مدد نرسد چون درخت بیبیخ هر روز زرد…
تشبیه کردن قطب کی عارف واصلست در اجری دادن خلق از قوت مغفرت و رحمت بر مراتبی کی حقش الهام دهد و تمثیل بشیر که دد اجری خوار و باقی خوار ویند بر مراتب قرب ایشان بشیر نه قرب مکانی بلک قرب صفتی و تفاصیل ا…
حکایت دیدن خر هیزمفروش با نوایی اسپان تازی را بر آخر خاص و تمنا بردن آن دولت را در موعظهی آنک تمنا نباید بردن الا مغفرت و عنایت و هدایت کی اگر در صد لون رنجی چون لذت مغفرت بود همه شیرین شود باقی …
ناپسندیدن روباه گفتن خر را کی من راضیم به قسمت
جواب گفتن خر روباه را
جواب گفتن روبه خر را
جواب گفتن خر روباه را
در تقریر معنی توکل حکایت آن زاهد کی توکل را امتحان میکرد از میان اسباب و شهر برون آمد و از قوارع و رهگذر خلق دور شد و ببن کوهی مهجوری مفقودی در غایت گرسنگی سر بر سر سنگی نهاد و خفت و با خود گفت تو…
جواب دادن روبه خر را و تحریض کردن او خر را بر کسب
جواب گفتن خر روباه را کی توکل بهترین کسبهاست کی هر کسبی محتاجست به توکل کی ای خدا این کار مرا راست آر و دعا متضمن توکلست و توکل کسبی است کی به هیچ کسبی دیگر محتاج نیست الی آخره
مثل آوردن اشتر در بیان آنک در مخبر دولتی فر و اثر آن چون نبینی جای متهم داشتن باشد کی او مقلدست در آن
فرق میان دعوت شیخ کامل واصل و میان سخن ناقصان فاضل فضل تحصیلی بر بسته
حکایت آن مخنث و پرسیدن لوطی ازو در حالت لواطه کی این خنجر از بهر چیست گفت از برای آنک هر کی با من بد اندیشد اشکمش بشکافم لوطی بر سر او آمد شد میکرد و میگفت الحمدلله کی من بد نمیاندیشم با تو «بیت م…
غالب شدن حیلهی روباه بر استعصام و تعفف خر و کشیدن روبه خر را سوی شیر به بیشه
حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانهای انداخت رخها زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر میگیرند به سخره گفت مبارک خر میگی…
بردن روبه خر را پیش شیر و جستن خر از شیر و عتاب کردن روباه با شیر کی هنوز خر دور بود تعجیل کردی و عذر گفتن شیر و لابه کردن روبه را شیر کی برو بار دگرش به فریب
در بیان آنک نقض عهد و توبه موجب بلا بود بلک موجب مسخ است چنانک در حق اصحاب سبت و در حق اصحاب مایدهی عیسی و جعل منهم القردة و الخنازیر و اندرین امت مسخ دل باشد و به قیامت تن را صورت دل دهند نعوذ بال…
دوم بار آمدن روبه بر این خر گریخته تا باز بفریبدش
جواب گفتن خر روباه را
جواب گفتن روبه خر را
حکایت شیخ محمد سررزی غزنوی قدس الله سره
آمدن شیخ بعد از چندین سال از بیابان به شهر غزنین و زنبیل گردانیدن به اشارت غیبی و تفرقه کردن آنچ جمع آید بر فقرا هر که را جان عز لبیکست نامه بر نامه پیک بر پیکست چنانک روزن خانه باز باشد آفتاب و م…
در معنی لولاک لما خلقت الافلاک
رفتن این شیخ در خانهی امیری بهر کدیه روزی چهار بار به زنبیل به اشارت غیب و عتاب کردن امیر او را بدان وقاحت و عذر گفتن او امیر را
گریان شدن امیر از نصیحت شیخ و عکس صدق او و ایثار کردن مخزن بعد از آن گستاخی و استعصام شیخ و قبول ناکردن و گفتن کی من بیاشارت نیارم تصرفی کردن
اشارت آمدن از غیب به شیخ کی این دو سال به فرمان ما بستدی و بدادی بعد ازین بده و مستان دست در زیر حصیر میکن کی آن را چون انبان بوهریره کردیم در حق تو هر چه خواهی بیابی تا یقین شود عالمیان را کی ورای…
دانستن شیخ ضمیر سایل را بی گفتن و دانستن قدر وام وامداران بی گفتن کی نشان آن باشد کی اخرج به صفاتی الی خلقی
سبب دانستن ضمیرهای خلق
غالب شدن مکر روبه بر استعصام خر
در بیان فضیلت احتما و جوع
مثل
حکایت مریدی کی شیخ از حرص و ضمیر او واقف شد او را نصیحت کرد به زبان و در ضمن نصیحت قوت توکل بخشیدش به امر حق
حکایت آن گاو کی تنها در جزیره ایست بزرگ حق تعالی آن جزیرهی بزرگ را پر کند از نبات و ریاحین کی علف گاو باشد تا به شب آن گاو همه را بخورد و فربه شود چون کوه پارهای چون شب شود خوابش نبرد از غصه و خوف ک…
صید کردن شیر آن خر را و تشنه شدن شیر از کوشش رفت به چشمه تا آب خورد تا باز آمدن شیر جگربند و دل و گرده را روباه خورده بود کی لطیفترست شیر طلب کرد دل و جگر نیافت از روبه پرسید کی کو دل و جگر روبه گفت …
حکایت آن راهب که روز با چراغ میگشت در میان بازار از سر حالتی کی او را بود
دعوت کردن مسلمان مغ را
مثل شیطان بر در رحمان
جواب گفتن ممن سنی کافر جبری را و در اثبات اختیار بنده دلیل گفتن سنت راهی باشد کوفتهی اقدام انبیا علیهمالسلام بر یمین آن راه بیابان جبر کی خود را اختیار نبیند و امر و نهی را منکر شود و تاویل کند و ا…
درک وجدانی چون اختیار و اضطرار و خشم و اصطبار و سیری و ناهار به جای حس است کی زرد از سرخ بداند و فرق کند و خرد از بزرگ و طلخ از شیرین و مشک از سرگین و درشت از نرم به حس مس و گرم از سرد و سوزان از شیر …
حکایت هم در بیان تقریر اختیار خلق و بیان آنک تقدیر و قضا سلب کنندهی اختیار نیست
حکایت هم در جواب جبری و اثبات اختیار و صحت امر و نهی و بیان آنک عذر جبری در هیچ ملتی و در هیچ دینی مقبول نیست و موجب خلاص نیست از سزای آن کار کی کرده است چنانک خلاص نیافت ابلیس جبری بدان کی گفت بما ا…
معنی ما شاء الله کان یعنی خواست خواست او و رضا رضای او جویید از خشم دیگران و رد دیگران دلتنگ مباشید آن کان اگر چه لفظ ماضیست لیکن در فعل خدا ماضی و مستقبل نباشد کی لیس عند الله صباح و لا مساء
و همچنین قد جف القلم یعنی جف القلم و کتب لا یستوی الطاعة والمعصیة لا یستوی الامانة و السرقة جف القلم ان لا یستوی الشکر و الکفران جف القلم ان الله لا یضیع اجر المحسنین
حکایت آن درویش کی در هری غلامان آراستهی عمید خراسان را دید و بر اسبان تازی و قباهای زربفت و کلاهای مغرق و غیر آن پرسید کی اینها کدام امیرانند و چه شاهانند گفت او را کی اینها امیران نیستند اینها غلاما…
باز جواب گفتن آن کافر جبری آن سنی را کی باسلامش دعوت میکرد و به ترک اعتقاد جبرش دعوت میکرد و دراز شدن مناظره از طرفین کی مادهی اشکال و جواب را نبرد الا عشق حقیقی کی او را پروای آن نماند و ذلک فضل …
پرسیدن پادشاه قاصدا ایاز را کی چندین غم و شادی با چارق و پوستین کی جمادست میگویی تا ایاز را در سخن آورد
گفتن خویشاوندان مجنون را کی حسن لیلی باندازهایست چندان نیست ازو نغزتر در شهر ما بسیارست یکی و دو و ده بر تو عرضه کنیم اختیار کن ما را و خود را وا رهان و جواب گفتن مجنون ایشان را
حکایت جوحی کی چادر پوشید و در وعظ میان زنان نشست و حرکتی کرد زنی او را بشناخت کی مردست نعرهای زد
فرمودن شاه به ایاز بار دگر کی شرح چارق و پوستین آشکارا بگو تا خواجه تاشانت از آن اشارت پند گیرد کی الدین النصیحة و موعظه یابند
حکایت کافری کی گفتندش در عهد ابا یزید کی مسلمان شو و جواب گفتن او ایشان را
حکایت آن مذن زشت آواز کی در کافرستان بانگ نماز داد و مرد کافری او را هدیه داد
حکایت آن زن کی گفت شوهر را کی گوشت را گربه خورد شوهر گربه را به ترازو بر کشید گربه نیم من برآمد گفت ای زن گوشت نیم من بود و افزون اگر این گوشتست گربه کو و اگر این گربه است گوشت کو
حکایت آن امیر کی غلام را گفت کی می بیار غلام رفت و سبوی می آورد در راه زاهدی بود امر معروف کرد زد سنگی و سبو را بشکست امیر بشنید و قصد گوشمال زاهد کرد و این قصد در عهد دین عیسی بود علیهالسلام کی هنوز…
حکایت ضیاء دلق کی سخت دراز بود و برادرش شیخ اسلام تاج بلخ به غایت کوتاه بالا بود و این شیخ اسلام از برادرش ضیا ننگ داشتی ضیا در آمد به درس او و همه صدور بلخ حاضر به درس او ضیا خدمتی کرد و بگذشت شیخ اس…
رفتن امیر خشمآلود برای گوشمال زاهد
حکایت مات کردن دلقک سید شاه ترمد را
قصد انداختن مصطفی علیهالسلام خود را از کوه حری از وحشت دیر نمودن جبرئیل علیهالسلام خود را به وی و پیدا شدن جبرئیل به وی کی مینداز کی ترا دولتها در پیش است
جواب گفتن امیر مر آن شفیعان را و همسایگان زاهد را کی گستاخی چرا کرد و سبوی ما را چرا شکست من درین باب شفاعت قبول نخواهم کرد کی سوگند خوردهام کی سزای او را بدهم
دو بار دست و پای امیر را بوسیدن و لابه کردن شفیعان و همسایگان زاهد
باز جواب گفتن آن امیر ایشان را
تفسیر این آیت که و ان الدار الاخرة لهی الحیوان لوکانوا یعلمون کی در و دیوار و عرصهی آن عالم و آب و کوزه و میوه و درخت همه زندهاند و سخنگوی و سخنشنو و جهت آن فرمود مصطفی علیه السلام کی الدنیا جیفه…
دگربار استدعاء شاه از ایاز کی تاویل کار خود بگو و مشکل منکران را و طاعنان را حل کن کی ایشان را در آن التباس رها کردن مروت نیست
تمثیل تن آدمی به مهمانخانه و اندیشههای مختلف به مهمانان مختلف عارف در رضا بدان اندیشههای غم و شادی چون شخص مهماندوست غریبنواز خلیلوار کی در خلیل باکرام ضیف پیوسته باز بود بر کافر و ممن و امین و …
حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند
تمثیل فکر هر روزینه کی اندر دل آید به مهمان نو کی از اول روز در خانه فرود آید و فضیلت مهماننوازی و ناز مهمان کشیدن و تحکم و بدخویی کند به خداوند خانه
نواختن سلطان ایاز را
وصیت کردن پدر دختر را کی خود را نگهدار تا حامله نشوی از شوهرت
وصف ضعیف دلی و سستی صوفی سایه پرورد مجاهده ناکرده درد و داغ عشق ناچشیده به سجده و دستبوس عام و به حرمت نظر کردن و بانگشت نمودن ایشان کی امروز در زمانه صوفی اوست غره شده و بوهم بیمار شده همچون آن معل…
نصیحت مبارزان او را کی با این دل و زهره کی تو داری کی از کلابیسه شدن چشم کافر اسیری دست بسته بیهوش شوی و دشنه از دست بیفتد زنهار زنهار ملازم مطبخ خانقاه باش و سوی پیکار مرو تا رسوا نشوی
حکایت عیاضی رحمهالله کی هفتاد غزو کرده بود سینه برهنه بر امید شهید شدن چون از آن نومید شد از جهاد اصغر رو به جهاد اکبر آورد و خلوت گزید ناگهان طبل غازیان شنید نفس از اندرون زنجیر میدرانید سوی غزا و …
حکایت آن مجاهد کی از همیان سیم هر روز یک درم در خندق انداختی به تفاریق از بهر ستیزهی حرص و آرزوی نفس و وسوسهی نفس کی چون میاندازی به خندق باری به یکبار بینداز تا خلاص یابم کی الیاس احدی الراحتین ا…
صفت کردن مرد غماز و نمودن صورت کنیزک مصور در کاغذ و عاشق شدن خلیفهی مصر بر آن صورت و فرستادن خلیفه امیری را با سپاه گران بدر موصل و قتل و ویرانی بسیار کردن بهر این غرض
ایثار کردن صاحب موصل آن کنیزک را بدین خلیفه تا خونریز مسلمانان بیشتر نشود
پشیمان شدن آن سرلشکر از آن خیانت کی کرد و سوگند دادن او آن کنیزک را کی به خلیفه باز نگوید از آنچ رفت
حجت منکران آخرت و بیان ضعف آن حجت زیرا حجت ایشان به دین باز میگردد کی غیر این نمیبینیم
آمدن خلیفه نزد آن خوبروی برای جماع
خنده گرفتن آن کنیزک را از ضعف شهوت خلیفه و قوت شهوت آن امیر و فهم کردن خلیفه از خندهی کنیزک
فاش کردن آن کنیزک آن راز را با خلیفه از زخم شمشیر و اکراه خلیفه کی راست گو سبب این خنده را و گر نه بکشمت
عزم کردن شاه چون واقف شد بر آن خیانت کی بپوشاند و عفو کند و او را به او دهد و دانست کی آن فتنه جزای او بود و قصد او بود و ظلم او بر صاحب موصل کی و من اساء فعلیها و ان ربک لبالمرصاد و ترسیدن کی اگر انت…
بیان آنک نحن قسمنا کی یکی را شهوت و قوت خران دهد و یکی را کیاست و قوت انبیا و فرشتگان بخشد سر ز هوا تافتن از سروریست ترک هوا قوت پیغامبریست تخمهایی کی شهوتی نبود بر آن جز قیامتی نبود
دادن شاه گوهر را میان دیوان و مجمع به دست وزیر کی این چند ارزد و مبالغه کردن وزیر در قیمت او و فرمودن شاه او را کی اکنون این را بشکن و گفت وزیر کی این را چون بشکنم الی آخر القصه
رسیدن گوهر از دست به دست آخر دور به ایاز و کیاست ایاز و مقلد ناشدن او ایشان را و مغرور ناشدن او به گال و مال دادن شاه و خلعتها و جامگیها افزون کردن و مدح عقل مخطان کردن به مکر و امتحان که کی روا باشد …
تشنیع زدن امرا بر ایاز کی چرا شکستش و جواب دادن ایاز ایشان را
قصد شاه به کشتن امرا و شفاعت کردن ایاز پیش تخت سلطان کی ای شاه عالم العفو اولی
تفسیر گفتن ساحران فرعون را در وقت سیاست با او کی لا ضیر انا الی ربنا منقلبون
مجرم دانستن ایاز خود را درین شفاعتگری و عذر این جرم خواستن و در آن عذرگویی خود را مجرم دانستن و این شکستگی از شناخت و عظمت شاه خیزد کی انا اعلمکم بالله و اخشیکم لله و قال الله تعالی انما یخشی الله من…
تمامت کتاب الموطد الکریم
سال سایل از مرغی کی بر سر ربض شهری نشسته باشد سر او فاضلترست و عزیزتر و شریفتر و مکرمتر یا دم او و جواب دادن واعظ سایل را به قدر فهم او
نکوهیدن ناموسهای پوسیده را کی مانع ذوق ایمان و دلیل ضعف صدقاند و راهزن صد هزار ابله چنانک راهزن آن مخنث شده بودند گوسفندان و نمییارست گذشتن و پرسیدن مخنث از چوپان کی این گوسفندان تو مرا عجب گزند گ…
مناجات و پناه جستن به حق از فتنهی اختیار و از فتنهی اسباب اختیار کی سماوات و ارضین از اختیار و اسباب اختیار شکوهیدند و ترسیدند و خلقت آدمی مولع افتاد بر طلب اختیار و اسباب اختیار خویش چنانک بیمار با…
حکایت غلام هندو کی به خداوندزادهی خود پنهان هوای آورده بود چون دختر را با مهتر زادهای عقد کردند غلام خبر یافت رنجور شد و میگداخت و هیچ طبیب علت او را در نمییافت و او را زهرهی گفتن نه
صبر فرمودن خواجه مادر دختر را کی غلام را زجر مکن من او را بیزجر ازین طمع باز آرم کی نه سیخ سوزد نه کباب خام ماند
در بیان آنک این غرور تنها آن هندو را نبود بلک هر آدمیی به چنین غرور مبتلاست در هر مرحلهای الا من عصم الله
در عموم تاویل این آیت کی کلما اوقدوا نارا للحرب
قصهای هم در تقریر این
وا نمودن پادشاه به امرا و متعصبان در راه ایاز سبب فضیلت و مرتبت و قربت و جامگی او بریشان بر وجهی کی ایشان را حجت و اعتراض نماند
مدافعهی امرا آن حجت را به شبههی جبریانه و جواب دادن شاه ایشان را
حکایت آن صیادی کی خویشتن در گیاه پیچیده بود و دستهی گل و لاله را کلهوار به سر فرو کشیده تا مرغان او را گیاه پندارند و آن مرغ زیرک بوی برد اندکی کی این آدمیست کی برین شکل گیاه ندیدم اما هم تمام بوی ن…
حکایت آن شخص کی دزدان قوج او را بدزدیدند و بر آن قناعت نکرد به حیله جامههاش را هم دزدیدند
مناظرهی مرغ با صیاد در ترهب و در معنی ترهبی کی مصطفی علیهالسلام نهی کرد از آن امت خود را کی لا رهبانیة فی الاسلام
حکایت پاسبان کی خاموش کرد تا دزدان رخت تاجران بردند به کلی بعد از آن هیهای و پاسبانی میکرد
حواله کردن مرغ گرفتاری خود را در دام به فعل و مکر و زرق زاهد و جواب زاهد مرغ را
حکایت آن عاشق کی شب بیامد بر امید وعدهی معشوق بدان وثاقی کی اشارت کرده بود و بعضی از شب منتظر ماند و خوابش بربود معشوق آمد بهر انجاز وعده او را خفته یافت جیبش پر جوز کرد و او را خفته گذاشت و بازگشت
استدعاء امیر ترک مخمور مطرب را بوقت صبوح و تفسیر این حدیث کی ان لله تعالی شرابا اعده لاولیائه اذا شربوا سکروا و اذا سکروا طابوا الی آخر الحدیث می در خم اسرار بدان میجوشد تا هر که مجردست از آن می نوشد…
در آمدن ضریر در خانهی مصطفی علیهالسلام و گریختن عایشه رضی الله عنها از پیش ضریر و گفتن رسول علیهالسلام کی چه میگریزی او ترا نمیبیند و جواب دادن عایشه رضی الله عنها رسول را صلی الله علیه و سلم
امتحان کردن مصطفی علیهالسلام عایشه را رضی الله عنها کی چه پنهان میشوی پنهان مشو که اعمی ترا نمیبیند تا پدید آید کی عایشه رضی الله عنها از ضمیر مصطفی علیه السلام واقف هست یا خود مقلد گفت ظاهرست
حکایت آن مطرب کی در بزم امیر ترک این غزل آغاز کرد گلی یا سوسنی یا سرو یا ماهی نمیدانم ازین آشفتهی بیدل چه میخواهی نمیدانم و بانگ بر زدن ترک کی آن بگو کی میدانی و جواب مطرب امیر را
تفسیر قوله علیهالسلام موتوا قبل ان تموتوا بمیر ای دوست پیش از مرگ اگر می زندگی خواهی کی ادریس از چنین مردن بهشتی گشت پیش از ما
تشبیه مغفلی کی عمر ضایع کند و وقت مرگ در آن تنگاتنگ توبه و استغفار کردن گیرد به تعزیت داشتن شیعهی اهل حلب هر سالی در ایام عاشورا به دروازهی انطاکیه و رسیدن غریب شاعر از سفر و پرسیدن کی این غریو چه ت…
نکته گفتن آن شاعر جهت طعن شیعه حلب
تمثیل مرد حریص نابیننده رزاقی حق را و خزاین و رحمت او را به موری کی در خرمنگاه بزرگ با دانهی گندم میکوشد و میجوشد و میلرزد و به تعجیل میکشد و سعت آن خرمن را نمیبیند
داستان آن شخص کی بر در سرایی نیمشب سحوری میزد همسایه او را گفت کی آخر نیمشبست سحر نیست و دیگر آنک درین سرا کسی نیست بهر کی میزنی و جواب گفتن مطرب او را
قصهی احد احد گفتن بلال در حر حجاز از محبت مصطفی علیهالسلام در آن چاشتگاهها کی خواجهاش از تعصب جهودی به شاخ خارش میزد پیش آفتاب حجاز و از زخم خون از تن بلال برمیجوشید ازو احد احد میجست بیقصد او …
باز گردانیدن صدیق رضی الله عنه واقعهی بلال را رضی الله عنه و ظلم جهودان را بر وی و احد احد گفتن او و افزون شدن کینهی جهودان و قصه کردن آن قضیه پیش مصطفی علیهالسلام و مشورت در خریدن او
وصیت کردن مصطفی علیهالسلام صدیق را رضی الله عنه کی چون بلال را مشتری میشوی هر آینه ایشان از ستیز بر خواهند در بها فزود و بهای او را خواهند فزودن مرا درین فضیلت شریک خود کن وکیل من باش و نیم بها از م…
خندیدن جهود و پنداشتن کی صدیق مغبونست درین عقد
معاتبهی مصطفی علیهالسلام با صدیق رضی الله عنه کی ترا وصیت کردم کی به شرکت من بخر تو چرا بهر خود تنها خریدی و عذر او
قصهی هلال کی بندهی مخلص بود خدای را صاحب بصیرت بیتقلید پنهان شده در بندگی مخلوقان جهت مصلحت نه از عجز چنانک لقمان و یوسف از روی ظاهر و غیر ایشان بندهی سایس بود امیری را و آن امیر مسلمان بود اما چش…
حکایت در تقریر همین سخن
مثل
رنجور شدن این هلال و بیخبری خواجهی او از رنجوری او از تحقیر و ناشناخت و واقف شدن دل مصطفی علیهالسلام از رنجوری و حال او و افتقاد و عیادت رسول علیهالسلام این هلال را
در آمدن مصطفی علیهالسلام از بهر عیادت هلال در ستورگاه آن امیر و نواختن مصطفی هلال را رضی الله عنه
در بیان آنک مصطفی علیهالسلام شنید کی عیسی علیهالسلام بر روی آب رفت فرمود لو ازداد یقینه لمشی علی الهواء
داستان آن عجوزه کی روی زشت خویشتن را جندره و گلگونه میساخت و ساخته نمیشد و پذیرا نمیآمد
داستان آن درویش کی آن گیلانی را دعا کرد کی خدا ترا به سلامت به خان و مان باز رساناد
صفت آن عجوز
قصهی درویشی کی از آن خانه هرچه میخواست میگفت نیست
رجوع به داستان آن کمپیر
حکایت آن رنجور کی طبیب درو اومید صحت ندید
رجوع به قصهی رنجور
قصهی سلطان محمود و غلام هندو
لیس للماضین هم الموت انما لهم حسره الموت
بار دیگر رجوع کردن به قصهی صوفی و قاضی
طیره شدن قاضی از سیلی درویش و سرزنش کردن صوفی قاضی را
جواب دادن قاضی صوفی را
سال کردن آن صوفی قاضی را
جواب گفتن آن قاضی صوفی را
باز سال کردن صوفی از آن قاضی
جواب قاضی سال صوفی را و قصهی ترک و درزی را مثل آوردن
قال النبی علیه السلام ان الله تعالی یلقن الحکمة علی لسان الواعظین بقدر همم المستمعین
دعوی کردن ترک و گرو بستن او کی درزی از من چیزی نتواند بردن
مضاحک گفتن درزی و ترک را از قوت خنده بسته شدن دو چشم تنگ او و فرصت یافتن درزی
گفتن درزی ترک را هی خاموش کی اگر مضاحک دگر گویم قبات تنگ آید
بیان آنک بیکاران و افسانهجویان مثل آن ترکاند و عالم غرار غدار همچو آن درزی و شهوات و زبان مضاحک گفتن این دنیاست و عمر همچون آن اطلس پیش این درزی جهت قبای بقا و لباس تقوی ساختن
مثل
باز مکرر کردن صوفی سال را
جواب دادن قاضی صوفی را
حکایت در تقریر آنک صبر در رنج کار سهلتر از صبر در فراق یار بود
مثل
باقی قصهی فقیر روزیطلب بیواسطهی کسب
قصهی آن گنجنامه کی پهلوی قبهای روی به قبله کن و تیر در کمان نه بینداز آنجا کی افتد گنجست
تمامی قصهی آن فقیر و نشان جای آن گنج
فاش شدن خبر این گنج و رسیدن به گوش پادشاه
نومید شدن آن پادشاه از یافتن آن گنج و ملول شدن او از طلب آن
باز دادن شاه گنجنامه را به آن فقیر کی بگیر ما از سر این برخاستیم
حکایت مرید شیخ حسن خرقانی قدس الله سره
پرسیدن آن وارد از حرم شیخ کی شیخ کجاست کجا جوییم و جواب نافرجام گفتن حرم
جواب گفتن مرید و زجر کردن مرید آن طعانه را از کفر و بیهوده گفتن
واگشتن مرید از وثاق شیخ و پرسیدن از مردم و نشان دادن ایشان کی شیخ به فلان بیشه رفته است
یافتن مرید مراد را و ملاقات او با شیخ نزدیک آن بیشه
حکمت در انی جاعل فی الارض خلیفة
معجزهی هود علیهالسلام در تخلص ممنان امت به وقت نزول باد
رجوع کردن به قصهی قبه و گنج
انابت آن طالب گنج به حق تعالی بعد از طلب بسیار و عجز و اضطرار کی ای ولی الاظهار تو کن این پنهان را آشکار
آواز دادن هاتف مر طالب گنج را و اعلام کردن از حقیقت اسرار آن
حکایت آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود و آن کی به منزل قوتی یافتند و ترسا و جهود سیر بودند گفتند این قوت را فردا خوریم مسلمان صایم بود گرسنه ماند از آنک مغلوب بود
حکایت اشتر و گاو و قج که در راه بند گیاه یافتند هر یکی میگفت من خورم
مثل
جواب گفتن مسلمان آنچ دید به یارانش جهود و ترسا و حسرت خوردن ایشان
منادی کردن سید ملک ترمد کی هر کی در سه یا چهار روز به سمرقند رود به فلان مهم خلعت و اسپ و غلام و کنیزک و چندین زر دهم و شنیدن دلقک خبر این منادی در ده و آمدن به اولاقی نزد شاه کی من باری نتوانم رفتن
حکایت تعلق موش با چغز و بستن پای هر دو به رشتهای دراز و بر کشیدن زاغ موش را و معلق شدن چغز و نالیدن و پشیمانی او از تعلق با غیر جنس و با جنس خود ناساختن
تدبیر کردن موش به چغز کی من نمیتوانم بر تو آمدن به وقت حاجت در آب میان ما وصلتی باید کی چون من بر لب جو آیم ترا توانم خبر کردن و تو چون بر سر سوراخ موشخانه آیی مرا توانی خبر کردن الی آخره
مبالغه کردن موش در لابه و زاری و وصلت جستن از چغز آبی
لابه کردن موش مر چغز را کی بهانه میندیش و در نسیه مینداز انجاح این حاجت مرا کی فی التاخیر آفات و الصوفی ابن الوقت و ابن دست از دامن پدر باز ندارد و اب مشفق صوفی کی وقتست او را بنگرش به فردا محتاج نگرد…
حکایت شب دزدان کی سلطان محمود شب در میان ایشان افتاد کی من یکیام از شما و بر احوال ایشان مطلع شدن الی آخره
قصهی آنک گاو بحری گوهر کاویان از قعر دریا بر آورد شب بر ساحل دریا نهد در درخش و تاب آن میچرد بازرگان از کمین برون آید چون گاو از گوهر دورتر رفته باشد بازرگان به لجم و گل تیره گوهر را بپوشاند و بر در…
رجوع کردن به قصهی طلب کردن آن موش آن چغز را لبلب جو و کشیدن سر رشته تا چغز را در آب خبر شود از طلب او
قصهی عبدالغوث و ربودن پریان او را و سالها میان پریان ساکن شدن او و بعد از سالها آمدن او به شهر و فرزندان خویش را باز ناشکیفتن او از آن پریان بحکم جنسیت و همدلی او با ایشان
داستان آن مرد کی وظیفه داشت از محتسب تبریز و وامها کرده بود بر امید آن وظیفه و او را خبر نه از وفات او حاصل از هیچ زندهای وام او گزارده نشد الا از محتسب متوفی گزارده شد چنانک گفتهاند لیس من مات فاس…
آمدن جعفر رضی الله عنه به گرفتن قلعه به تنهایی و مشورت کردن ملک آن قلعه در دفع او و گفتن آن وزیر ملک را کی زنهار تسلیم کن و از جهل تهور مکن کی این مرد میدست و از حق جمعیت عظیم دارد در جان خویش الی آخ…
رجوع کردن به حکایت آن شخص وام کرده و آمدن او به امید عنایت آن محتسب سوی تبریز
باخبر شدن آن غریب از وفات آن محتسب و استغفار او از اعتماد بر مخلوق و تعویل بر عطای مخلوق و یاد نعمتهای حق کردنش و انابت به حق از جرم خود ثم الذین کفروا بربهم یعدلون
مثل دوبین همچو آن غریب شهر کاش عمر نام کی از یک دکانش به سبب این به آن دکان دیگر حواله کرد و او فهم نکرد کی همه دکان یکیست درین معنی کی به عمر نان نفروشند هم اینجا تدارک کنم من غلط کردم نامم عمر نی…
توزیع کردن پایمرد در جملهی شهر تبریز و جمع شدن اندک چیز و رفتن آن غریب به تربت محتسب به زیارت و این قصه را بر سر گور او گفتن به طریق نوحه الی آخره
دیدن خوارزمشاه رحمه الله در سیران در موکب خود اسپی بس نادر و تعلق دل شاه به حسن و چستی آن اسپ و سرد کردن عمادالملک آن اسپ را در دل شاه و گزیدن شاه گفت او را بر دید خویش چنانک حکیم رحمةالله علیه در …
ماخذهی یوسف صدیق صلواتالله علیه به حبس بضع سنین به سبب یاری خواستن از غیر حق و گفتن اذکرنی عند ربک مع تقریره
رجوع کردن به قصهی آن پایمرد و آن غریب وامدار و بازگشتن ایشان از سر گور خواجه و خواب دیدن پایمرد خواجه را الی آخره
گفتن خواجه در خواب به آن پایمرد وجوه وام آن دوست را کی آمده بود و نشان دادن جای دفن آن سیم و پیغام کردن به وارثان کی البته آن را بسیار نبینند وهیچ باز نگیرند و اگر چه او هیچ از آن قبول نکند یا بعضی …
حکایت آن پادشاه و وصیت کردن او سه پسر خویش را کی درین سفر در ممالک من فلان جا چنین ترتیب نهید و فلان جا چنین نواب نصب کنید اما الله الله به فلان قلعه مروید و گرد آن مگردید
بیان استمداد عارف از سرچشمهی حیات ابدی و مستغنی شدن او از استمداد و اجتذاب از چشمههای آبهای بیوفا کی علامة ذالک التجافی عن دار الغرور کی آدمی چون بر مددهای آن چشمهها اعتماد کند در طلب چشمهی باقی …
روان شدن شهزادگان در ممالک پدر بعد از وداع کردن ایشان شاه را و اعادت کردن شاه وقت وداع وصیت را الی آخره
رفتن پسران سلطان به حکم آنک الانسان حریص علی ما منع ما بندگی خویش نمودیم ولیکن خوی بد تو بنده ندانست خریدن به سوی آن قلعهی ممنوع عنه آن همه وصیتها و اندرزهای پدر را زیر پا نهادند تا در چاه بلا ا…
دیدن ایشان در قصر این قلعهی ذات الصور نقش روی دختر شاه چین را و بیهوش شدن هر سه و در فتنه افتادن و تفحص کردن کی این صورت کیست
حکایت صدر جهان بخارا کی هر سایلی کی به زبان بخواستی از صدقهی عام بیدریغ او محروم شدی و آن دانشمند درویش به فراموشی و فرط حرص و تعجیل به زبان بخواست در موکب صدر جهان از وی رو بگردانید و او هر روز حیل…
حکایت آن دو برادر یکی کوسه و یکی امرد در عزب خانهای خفتند شبی اتفاقا امرد خشتها بر مقعد خود انبار کرد عاقبت دباب دب آورد و آن خشتها را به حیله و نرمی از پس او برداشت کودک بیدار شد به جنگ کی این خشت…
در تفسیر این خبر کی مصطفی صلواتالله علیه فرمود منهومان لا یشبعان طالب الدنیا و طالب العلم کی این علم غیر علم دنیا باید تا دو قسم باشد اما علم دنیا هم دنیا باشد الی آخره و اگر همچنین شود کی طالب الد…
بحث کردن آن سه شهزاده در تدبیر آن واقعه
مقالت برادر بزرگین
ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند ساقی شراب بر دانشمند عرضه کرد ساغر پیش او داشت رو بگردانید و ترشی و تندی آغاز کرد شاه ساقی را گفت کی هین در طبعش آر ساقی چندی بر سرش کوفت …
روان گشتن شاهزادگان بعد از تمام بحث و ماجرا به جانب ولایت چین سوی معشوق و مقصود تا به قدر امکان به مقصود نزدیکتر باشند اگر چه راه وصل مسدودست به قدر امکان نزدیکتر شدن محمودست الی آخره
حکایت امرء القیس کی پادشاه عرب بود و به صورت عظیم به جمال بود یوسف وقت خود بود و زنان عرب چون زلیخا مردهی او و او شاعر طبع قفا نبک من ذکری حبیب و منزل چون همه زنان او را به جان میجستند ای عجب غزل او…
بعد مکث ایشان متواری در بلاد چین در شهر تختگاه و بعد دراز شدن صبر بیصبر شدن آن بزرگین کی من رفتم الوداع خود را بر شاه عرضه کنم اما قدمی تنیلنی مقصودی او القی راسی کفادی ثم یا پای رساندم به مقصود و مر…
بیان مجاهد کی دست از مجاهده باز ندارد اگر چه داند بسطت عطاء حق را کی آن مقصود از طرف دیگر و به سبب نوع عمل دیگر بدو رساند کی در وهم او نبوده باشد او همه وهم و اومید درین طریق معین بسته باشد حلقهی هم…
حکایت آن شخص کی خواب دید کی آنچ میطلبی از یسار به مصر وفا شود آنجا گنجیست در فلان محله در فلان خانه چون به مصر آمد کسی گفت من خواب دیدهایم کی گنجیست به بغداد در فلان محله در فلان خانه نام محله و…
سبب تاخیر اجابت دعای ممن
رجوع کردن به قصهی آن شخص کی به او گنج نشان دادند به مصر و بیان تضرع او از درویشی به حضرت حق
رسیدن آن شخص به مصر و شب بیرون آمدن به کوی از بهر شبکوکی و گدایی و گرفتن عسس او را و مراد اوحاصل شدن از عسس بعد از خوردن زخم بسیار و عسی ان تکرهوا شیا و هو خیر لکم و قوله تعالی سیجعل الله بعد عسر یسر…
بیان این خبر کی الکذب ریبة والصدق طمانینة
مثل
بازگشتن آن شخص شادمان و مراد یافته و خدای را شکر گویان و سجده کنان و حیران در غرایب اشارات حق و ظهور تاویلات آن در وجهی کی هیچ عقلی و فهمی بدانجا نرسد
مکرر کردن برادران پند دادن بزرگین را و تاب ناآوردن او آن پند را و در رمیدن او ازیشان شیدا و بیخود رفتن و خود را در بارگاه پادشاه انداختن بیدستوری خواستن لیک از فرط عشق و محبت نه از گستاخی و لاابالی …
مفتون شدن قاضی بر زن جوحی و در صندوق ماندن و نایب قاضی صندوق را خریدن باز سال دوم آمدن زن جوحی بر امید بازی پارینه و گفتن قاضی کی مرا آزاد کن و کسی دیگر را بجوی الی آخر القصه
رفتن قاضی به خانهی زن جوحی و حلقه زدن جوحی به خشم بر در و گریختن قاضی در صندوقی الی آخره
آمدن نایب قاضی میان بازار و خریداری کردن صندوق را از جوحی الی آخره
در تفسیر این خبر کی مصطفی صلواتالله علیه فرمود من کنت مولاه فعلی مولاه تا منافقان طعنه زدند کی بس نبودش کی ما مطیعی و چاکری نمودیم او را چاکری کودکی خلم آلودمان هم میفرماید الی آخره
باز آمدن زن جوحی به محکمهی قاضی سال دوم بر امید وظیفهی پارسال و شناختن قاضی او را الی اتمامه
باز آمدن به شرح قصهی شاهزاده و ملازمت او در حضرت شاه
در بیان آنک دوزخ گوید کی قنطرهی صراط بر سر اوست ای ممن از صراط زودتر بگذر زود بشتاب تا عظمت نور تو آتش ما را نکشد جز یا ممن فان نورک اطفاء ناری
متوفی شدن بزرگین از شهزادگان و آمدن برادر میانین به جنازهی برادر کی آن کوچکین صاحبفراش بود از رنجوری و نواختن پادشاه میانین را تا او هم لنگ احسان شد ماند پیش پادشاه صد هزار از غنایم غیبی و غنی بدو …
وسوسهای کی پادشاهزاده را پیدا شد از سبب استغنایی و کشفی کی از شاه دل او را حاصل شده بود و قصد ناشکری و سرکشی میکرد شاه را از راه الهام و سر شاه را خبر شد دلش درد کرد روح او را زخمی زد چنانک صورت شا…
خطاب حق تعالی به عزرائیل علیهالسلام کی ترا رحم بر کی بیشتر آمد ازین خلایق کی جانشان قبض کردی و جواب دادن عزرائیل حضرت را
کرامات شیخ شیبان راعی قدس الله روحه العزیز
رجوع کردن به قصهی پروردن حق تعالی نمرود را بیواسطهی مادر و دایه در طفلی
رجوع کردن بدان قصه کی شاهزاده بدان طغیان زخم خورد از خاطر شاه پیش از استکمال فضایل دیگر از دنیا برفت
وصیت کردن آن شخص کی بعد از من او برد مال مرا از سه فرزند من کی کاهلترست
مثل