دفتر اول از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
باز گرد و حال مطرب گوش‌دار
زانک عاجز گشت مطرب ز انتظار
بانگ آمد مر عمر را کاى عمر
بنده‌ى ما را ز حاجت باز خر
بنده‌اى داريم خاص و محترم
سوى گورستان تو رنجه کن قدم
اى عمر بر جه ز بيت المال عام
هفتصد دينار در کف نه تمام
پيش او بر کاى تو ما را اختيار
اين قدر بستان کنون معذور دار
اين قدر از بهر ابريشم‌بها
خرج کن چون خرج شد اينجا بيا
پس عمر زان هيبت آواز جست
تا ميان را بهر اين خدمت ببست
سوى گورستان عمر بنهاد رو
در بغل هميان دوان در جست و جو
گرد گورستان دوانه شد بسى
غير آن پير او نديد آنجا کسى
گفت اين نبود دگر باره دويد
مانده گشت و غير آن پير او نديد
گفت حق فرمود ما را بنده‌ايست
صافى و شايسته و فرخنده‌ايست
پير چنگى کى بود خاص خدا
حبذا اى سر پنهان حبذا
بار ديگر گرد گورستان بگشت
همچو آن شير شکارى گرد دشت
چون يقين گشتش که غير پير نيست
گفت در ظلمت دل روشن بسيست
آمد او با صد ادب آنجا نشست
بر عمر عطسه فتاد و پير جست
مر عمر را ديد ماند اندر شگفت
عزم رفتن کرد و لرزيدن گرفت
گفت در باطن خدايا از تو داد
محتسب بر پيرکى چنگى فتاد
چون نظر اندر رخ آن پير کرد
ديد او را شرمسار و روي‌زرد
پس عمر گفتش مترس از من مرم
کت بشارتها ز حق آورده‌ام
چند يزدان مدحت خوى تو کرد
تا عمر را عاشق روى تو کرد
پيش من بنشين و مهجورى مساز
تا بگوشت گويم از اقبال راز
حق سلامت مي‌کند مي‌پرسدت
چونى از رنج و غمان بي‌حدت
نک قراضه‌ى چند ابريشم‌بها
خرج کن اين را و باز اينجا بيا
پير لرزان گشت چون اين را شنيد
دست مي‌خاييد و بر خود مي‌طپيد
بانگ مي‌زد کاى خداى بي‌نظير
بس که از شرم آب شد بيچاره پير
چون بسى بگريست و از حد رفت درد
چنگ را زد بر زمين و خرد کرد
گفت اى بوده حجابم از اله
اى مرا تو راه‌زن از شاه‌راه
اى بخورده خون من هفتاد سال
اى ز تو رويم سيه پيش کمال
اى خداى با عطاى با وفا
رحم کن بر عمر رفته در جفا
داد حق عمرى که هر روزى از آن
کس نداند قيمت آن در جهان
خرج کردم عمر خود را دم بدم
در دميدم جمله را در زير و بم
آه کز ياد ره و پرده‌ى عراق
رفت از يادم دم تلخ فراق
واى کز ترى زير افکند خرد
خشک شد کشت دل من دل بمرد
واى کز آواز اين بيست و چهار
کاروان بگذشت و بيگه شد نهار
اى خدا فرياد زين فريادخواه
داد خواهم نه ز کس زين دادخواه
داد خود از کس نيابم جز مگر
زانک او از من بمن نزديکتر
کين منى از وى رسد دم دم مرا
پس ورا بينم چو اين شد کم مرا
همچو آن کو با تو باشد زرشمر
سوى او دارى نه سوى خود نظر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید