دفتر اول از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
باز رو سوى على و خونيش
وان کرم با خونى و افزونيش
گفت دشمن را همي‌بينم به چشم
روز و شب بر وى ندارم هيچ خشم
زانک مرگم همچو من خوش آمدست
مرگ من در بعث چنگ اندر زدست
مرگ بى مرگى بود ما را حلال
برگ بى برگى بود ما را نوال
ظاهرش مرگ و به باطن زندگى
ظاهرش ابتر نهان پايندگى
در رحم زادن جنين را رفتنست
در جهان او را ز نو بشکفتنست
چون مرا سوى اجل عشق و هواست
نهى لا تلقوا بايديکم مراست
زانک نهى از دانه‌ى شيرين بود
تلخ را خود نهى حاجت کى شود
دانه‌اى کش تلخ باشد مغز و پوست
تلخى و مکروهيش خود نهى اوست
دانه‌ى مردن مرا شيرين شدست
بل هم احياء پى من آمدست
اقتلونى يا ثقاتى لائما
ان فى قتلى حياتى دائما
ان فى موتى حياتى يا فتى
کم افارق موطنى حتى متى
فرقتى لو لم تکن فى ذا السکون
لم يقل انا اليه راجعون
راجع آن باشد که باز آيد به شهر
سوى وحدت آيد از تفريق دهر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید