دفتر سیم از کتاب مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
اى غلام اکنون تو پر بين مشک خود
تا نگويى درشکايت نيک و بد
آن سيه حيران شد از برهان او
مي‌دميد از لامکان ايمان او
چشمه‌اى ديد از هوا ريزان شده
مشک او روپوش فيض آن شده
زان نظر روپوشها هم بر دريد
تا معين چشمه‌ى غيبى بديد
چشمها پر آب کرد آن دم غلام
شد فراموشش ز خواجه وز مقام
دست و پايش ماند از رفتن به راه
زلزله افکند در جانش اله
باز بهر مصلحت بازش کشيد
که به خويش آ باز رو اى مستفيد
وقت حيرت نيست حيرت پيش تست
اين زمان در ره در آ چالاک و چست
دستهاى مصطفى بر رو نهاد
بوسه‌هاى عاشقانه بس بداد
مصطفى دست مبارک بر رخش
آن زمان ماليد و کرد او فرخش
شد سپيد آن زنگى و زاده‌ى حبش
همچو بدر و روز روشن شد شبش
يوسفى شد در جمال و در دلال
گفتش اکنون رو بده وا گوى حال
او همي‌شد بى سر و بى پاى مست
پاى مي‌نشناخت در رفتن ز دست
پس بيامد با دو مشک پر روان
سوى خواجه از نواحى کاروان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید