بود شاهى در جهودان ظلمساز
دشمن عيسى و نصرانى گداز
عهد عيسى بود و نوبت آن او
جان موسى او و موسى جان او
شاه احول کرد در راه خدا
آن دو دمساز خدايى را جدا
گفت استاد احولى را کاندر آ
زو برون آر از وثاق آن شيشه را
گفت احول زان دو شيشه من کدام
پيش تو آرم بکن شرح تمام
گفت استاد آن دو شيشه نيست رو
احولى بگذار و افزونبين مشو
گفت اى استا مرا طعنه مزن
گفت استا زان دو يک را در شکن
چون يک بشکست هر دو شد ز چشم
مرد احول گردد از ميلان و خشم
شيشه يک بود و به چشمش دو نمود
چون شکست او شيشه را ديگر نبود
خشم و شهوت مرد را احول کند
ز استقامت روح را مبدل کند
چون غرض آمد هنر پوشيده شد
صد حجاب از دل به سوى ديده شد
چون دهد قاضى به دل رشوت قرار
کى شناسد ظالم از مظلوم زار
شاه از حقد جهودانه چنان
گشت احول کالامان يا رب امان
صد هزاران ممن مظلوم کشت
که پناهم دين موسى را و پشت