دفتر اول از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
چون سليمان را سراپرده زدند
جمله مرغانش به خدمت آمدند
هم‌زبان و محرم خود يافتند
پيش او يک يک بجان بشتافتند
جمله مرغان ترک کرده چيک چيک
با سليمان گشته افصح من اخيک
همزبانى خويشى و پيوندى است
مرد با نامحرمان چون بندى است
اى بسا هندو و ترک همزبان
اى بسا دو ترک چون بيگانگان
پس زبان محرمى خود ديگرست
همدلى از همزبانى بهترست
غيرنطق و غير ايما و سجل
صد هزاران ترجمان خيزد ز دل
جمله مرغان هر يکى اسرار خود
از هنر وز دانش و از کار خود
با سليمان يک بيک وا مي‌نمود
از براى عرضه خود را مي‌ستود
از تکبر نه و از هستى خويش
بهر آن تا ره دهد او را به پيش
چون ببايد برده را از خواجه‌اى
عرضه دارد از هنر ديباجه‌اى
چونک دارد از خريداريش ننگ
خود کند بيمار و کر و شل و لنگ
نوبت هدهد رسيد و پيشه‌اش
و آن بيان صنعت و انديشه‌اش
گفت اى شه يک هنر کان کهترست
باز گويم گفت کوته بهترست
گفت بر گو تا کدامست آن هنر
گفت من آنگه که باشم اوج بر
بنگرم از اوج با چشم يقين
من ببينم آب در قعر زمين
تا کجايست و چه عمقستش چه رنگ
از چه مي‌جوشد ز خاکى يا ز سنگ
اى سليمان بهر لشگرگاه را
در سفر مي‌دار اين آگاه را
پس سليمان گفت اى نيکو رفيق
در بيابانهاى بى آب عميق



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید