دفتر سیم از کتاب مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
رفت لقمان سوى داود صفا
ديد کو مي‌کرد ز آهن حلقه‌ها
جمله را با همدگر در مي‌فکند
ز آهن پولاد آن شاه بلند
صنعت زراد او کم ديده بود
درعجب مي‌ماند وسواسش فزود
کين چه شايد بود وا پرسم ازو
که چه مي‌سازى ز حلقه تو بتو
باز با خود گفت صبر اوليترست
صبر تا مقصود زوتر رهبرست
چون نپرسى زودتر کشفت شود
مرغ صبر از جمله پران‌تر بود
ور بپرسى ديرتر حاصل شود
سهل از بى صبريت مشکل شود
چونک لقمان تن بزد هم در زمان
شد تمام از صنعت داود آن
پس زره سازيد و در پوشيد او
پيش لقمان کريم صبرخو
گفت اين نيکو لباسست اى فتى
درمصاف و جنگ دفع زخم را
گفت لقمان صبر هم نيکو دميست
که پناه و دافع هر جا غميست
صبر را با حق قرين کرد اى فلان
آخر والعصر را آگه بخوان
صد هزاران کيميا حق آفريد
کيميايى همچو صبر آدم نديد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید