دفتر ششم هم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
چونک تعويق آمد اندر عرض و طول
شاه شد زان گنج دل سير و ملول
دشتها را گز گز آن شه چاه کند
رقعه را از خشم پيش او فکند
گفت گير اين رقعه کش آثار نيست
تو بدين اوليترى کت کار نيست
نيست اين کار کسى کش هست کار
که بسوزد گل بگردد گرد خار
نادر افتد اهل اين ماخوليا
منتظر که رويد از آهن گيا
سخت جانى بايد اين فن را چو تو
تو که دارى جان سخت اين را بجو
گر نيابى نبودت هرگز ملال
ور بيابى آن به تو کردم حلال
عقل راه نااميدى کى رود
عشق باشد کان طرف بر سر دود
لاابالى عشق باشد نى خرد
عقل آن جويد کز آن سودى برد
ترک‌تاز و تن‌گداز و بي‌حيا
در بلا چون سنگ زير آسيا
سخت‌رويى که ندارد هيچ پشت
بهره‌جويى را درون خويش کشت
پاک مي‌بازد نباشد مزدجو
آنچنان که پاک مي‌گيرد ز هو
مي‌دهد حق هستيش بي‌علتى
مي‌سپارد باز بي‌علت فتى
که فتوت دادن بى علتست
پاک‌بازى خارج هر ملتست
زانک ملت فضل جويد يا خلاص
پاک بازانند قربانان خاص
نى خدا را امتحانى مي‌کنند
نى در سود و زيانى مي‌زنند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید