دفتر پنجم از کتاب مولانا قدس الله سره

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گفت من به از توکل بر ربى
مي‌ندانم در دو عالم مکسبى
کسب شکرش را نمي‌دانم نديد
تا کشد رزق خدا رزق و مزيد
بحثشان بسيار شد اندر خطاب
مانده گشتند از سال و از جواب
بعد از آن گفتش بدان در مملکه
نهى لا تلقوا بايدى تهلکه
صبر در صحراى خشک و سنگ‌لاخ
احمقى باشد جهان حق فراخ
نقل کن زينجا به سوى مرغزار
مي‌چر آنجا سبزه گرد جويبار
مرغزارى سبز مانند جنان
سبزه رسته اندر آنجا تا ميان
خرم آن حيوان که او آنجا شود
اشتر اندر سبزه ناپيدا شود
هر طرف در وى يکى چشمه‌ى روان
اندرو حيوان مرفه در امان
از خرى او را نمي‌گفت اى لعين
تو از آن‌جايى چرا زارى چنين
کو نشاط و فربهى و فر تو
چيست اين لاغر تن مضطر تو
شرح روضه گر دروغ و زور نيست
پس چرا چشمت ازو مخمور نيست
اين گدا چشمى و اين ناديدگى
از گدايى تست نه از بگلربگى
چون ز چشمه آمدى چونى تو خشک
ور تو ناف آهويى کو بوى مشک
زانک مي‌گويى و شرحش مي‌کنى
چون نشانى در تو نامد اى سنى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید