دفتر سیم از کتاب مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
اسپ داند بانگ و بوى شير را
گر چه حيوانست الا نادرا
بل عدو خويش را هر جانور
خود بداند از نشان و از اثر
روز خفاشک نيارد بر پريد
شب برون آمد چو دزدان و چريد
از همه محروم‌تر خفاش بود
که عدو آفتاب فاش بود
نه تواند در مصافش زخم خورد
نه بنفرين تاندش مهجور کرد
آفتابى که بگرداند قفاش
از براى غصه و قهر خفاش
غايت لطف و کمال او بود
گرنه خفاشش کجا مانع شود
دشمنى گيرى بحد خويش گير
تا بود ممکن که گردانى اسير
قطره با قلزم چو استيزه کند
ابلهست او ريش خود بر مي‌کند
حيلت او از سبالش نگذرد
چنبره‌ى حجره‌ى قمر چون بر درد
با عدو آفتاب اين بد عتاب
اى عدو آفتاب آفتاب
اى عدو آفتابى کز فرش
مي‌بلرزد آفتاب و اخترش
تو عدو او نه‌اى خصم خودى
چه غم آتش را که تو هيزم شدى
اى عجب از سوزشت او کم شود
يا ز درد سوزشت پر غم شود
رحمتش نه رحمت آدم بود
که مزاج رحم آدم غم بود
رحمت مخلوق باشد غصه‌ناک
رحمت حق از غم و غصه‌ست پاک
رحمت بي‌چون چنين دان اى پدر
نايد اندر وهم از وى جز اثر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید