دفتر ششم هم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
بود يک ميراثى مال و عقار
جمله را خورد و بماند او عور و زار
مال ميراثى ندارد خود وفا
چون بناکام از گذشته شد جدا
او نداند قدر هم کاسان بيافت
کو بکد و رنج و کسبش کم شتاف
قدر جان زان مي‌ندانى اى فلان
که بدادت حق به بخشش رايگان
نقد رفت و کاله رفته و خانه‌ها
ماند چون چغدان در آن ويرانه‌ها
گفت يا رب برگ دادى رفت برگ
يا بده برگى و يا بفرست مرگ
چون تهى شد ياد حق آغاز کرد
يا رب و يا رب اجرنى ساز کرد
چون پيمبر گفته ممن مزهرست
در زمان خاليى ناله گرست
چون شود پر مطربش بنهد ز دست
پر مشو که آسيب دست او خوشست
تى شو و خوش باش بين اصبعين
کز مى لا اين سرمستست اين
رفت طغيان آب از چشمش گشاد
آب چشمش زرع دين را آب داد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید