دفتر چهارم هم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
مرتضى را گفت روزى يک عنود
کو ز تعظيم خدا آگه نبود
بر سر بامى و قصرى بس بلند
حفظ حق را واقفى اى هوشمند
گفت آرى او حفيظست و غنى
هستى ما را ز طفلى و منى
گفت خود را اندر افکن هين ز بام
اعتمادى کن بحفظ حق تمام
تا يقين گرددمرا ايقان تو
و اعتقاد خوب با برهان تو
پس اميرش گفت خامش کن برو
تا نگردد جانت زين جرات گرو
کى رسد مر بنده را که با خدا
آزمايش پيش آرد ز ابتلا
بنده را کى زهره باشد کز فضول
امتحان حق کند اى گيج گول
آن خدا را مي‌رسد کو امتحان
پيش آرد هر دمى با بندگان
تا به ما ما را نمايد آشکار
که چه داريم از عقيده در سرار
هيچ آدم گفت حق را که ترا
امتحان کردم درين جرم و خطا
تا ببينم غايت حلمت شها
اه کرا باشد مجال اين کرا
عقل تو از بس که آمد خيره‌سر
هست عذرت از گناه تو بتر
آنک او افراشت سقف آسمان
تو چه دانى کردن او را امتحان
اى ندانسته تو شر و خير را
امتحان خود را کن آنگه غير را
امتحان خود چو کردى اى فلان
فارغ آيى ز امتحان ديگران
چون بدانستى که شکردانه‌اى
پس بدانى کاهل شکرخانه‌اى
پس بدان بي‌امتحانى که اله
شکرى نفرستدت ناجايگاه
اين بدان بي‌امتحان از علم شاه
چون سرى نفرستدت در پايگاه
هيچ عاقل افکند در ثمين
در ميان مستراحى پر چمين
زانک گندم را حکيم آگهى
هيچ نفرستد به انبار کهى
شيخ را که پيشوا و رهبرست
گر مريدى امتحان کرد او خرست
امتحانش گر کنى در راه دين
هم تو گردى ممتحن اى بي‌يقين
جرات و جهلت شود عريان و فاش
او برهنه کى شود زان افتتاش
گر بيايد ذره سنجد کوه را
بر درد زان که ترازوش اى فتى
کز قياس خود ترازو مي‌تند
مرد حق را در ترازو مي‌کند
چون نگنجد او به ميزان خرد
پس ترازوى خرد را بر درد
امتحان هم‌چون تصرف دان درو
تو تصرف بر چنان شاهى مجو
چه تصرف کرد خواهد نقشها
بر چنان نقاش بهر ابتلا
امتحانى گر بدانست و بديد
نى که هم نقاش آن بر وى کشيد
چه قدر باشد خود اين صورت که بست
پيش صورتها که در علم ويست
وسوسه‌ى اين امتحان چون آمدت
بخت بد دان کمد و گردن زدت
چون چنين وسواس ديدى زود زود
با خدا گرد و در آ اندر سجود
سجده گه را تر کن از اشک روان
کاى خدا تو وا رهانم زين گمان
آن زمان کت امتحان مطلوب شد
مسجد دين تو پر خروب شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید