دفتر سیم از کتاب مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
آن غريب شهر سربالا طلب
گفت مي‌خسپم درين مسجد بشب
مسجدا گر کربلاى من شوى
کعبه‌ى حاجت‌رواى من شوى
هين مرا بگذار اى بگزيده دار
تا رسن‌بازى کنم منصوروار
گر شديت اندر نصيحت جبرئيل
مي‌نخواهد غوث در آتش خليل
جبرئيلا رو که من افروخته
بهترم چون عود و عنبر سوخته
جبرئيلا گر چه يارى مي‌کنى
چون برادر پاس دارى مي‌کنى
اى برادر من بر آذر چابکم
من نه آن جانم که گردم بيش و کم
جان حيوانى فزايد از علف
آتشى بود و چو هيزم شد تلف
گر نگشتى هيزم او مثمر بدى
تا ابد معمور و هم عامر بدى
باد سوزانت اين آتش بدان
پرتو آتش بود نه عين آن
عين آتش در اثير آمد يقين
پرتو و سايه‌ى ويست اندر زمين
لاجرم پرتو نپايد ز اضطراب
سوى معدن باز مي‌گردد شتاب
قامت تو بر قرار آمد بساز
سايه‌ات کوته دمى يکدم دراز
زانک در پرتو نيابد کس ثبات
عکسها وا گشت سوى امهات
هين دهان بر بند فتنه لب گشاد
خشک آر الله اعلم بالرشاد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید