دفتر اول از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گفت خرگوش الامان عذريم هست
گر دهد عفو خداونديت دست
گفت چه عذر اى قصور ابلهان
اين زمان آيند در پيش شهان
مرغ بي‌وقتى سرت بايد بريد
عذر احمق را نمي‌شايد شنيد
عذر احمق بتر از جرمش بود
عذر نادان زهر هر دانش بود
عذرت اى خرگوش از دانش تهى
من نه خرگوشم که در گوشم نهى
گفت اى شه ناکسى را کس شمار
عذر استم ديده‌اى را گوش دار
خاص از بهر زکات جاه خود
گمرهى را تو مران از راه خود
بحر کو آبى به هر جو مي‌دهد
هر خسى را بر سر و رو مي‌نهد
کم نخواهد گشت دريا زين کرم
از کرم دريا نگردد بيش و کم
گفت دارم من کرم بر جاى او
جامه‌ى هر کس برم بالاى او
گفت بشنو گر نباشم جاى لطف
سر نهادم پيش اژدرهاى عنف
من بوقت چاشت در راه آمدم
با رفيق خود سوى شاه آمدم
با من از بهر تو خرگوشى دگر
جفت و همره کرده بودند آن نفر
شيرى اندر راه قصد بنده کرد
قصد هر دو همره آينده کرد
گفتمش ما بنده شاهنشهيم
خواجه تاشان که آن درگهيم
گفت شاهنشه کى باشد شرم دار
پيش من تو ياد هر ناکس ميار
هم ترا و هم شهت را بر درم
گر تو با يارت بگرديد از درم
گفتمش بگذار تا بار دگر
روى شه بينم برم از تو خبر
گفت همره را گرو نه پيش من
ور نه قربانى تو اندر کيش من
لابه کرديمش بسى سودى نکرد
يار من بستد مرا بگذاشت فرد
يارم از زفتى دو چندان بد که من
هم بلطف و هم بخوبى هم بتن
بعد ازين زان شير اين ره بسته شد
حال ما اين بود و با تو گفته شد
از وظيفه بعد ازين اوميد بر
حق همى گويم ترا والحق مر
گر وظيفه بايدت ره پاک کن
هين بيا و دفع آن بي‌باک کن



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید