دفتر چهارم هم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
آن يکى درويش گفت اندر سمر
خضريان را من بديدم خواب در
گفتم ايشان را که روزى حلال
از کجا نوشم که نبود آن وبال
مر مرا سوى کهستان راندند
ميوه‌ها زان بيشه مي‌افشاندند
که خدا شيرين بکرد آن ميوه را
در دهان تو به همتهاى ما
هين بخور پاک و حلال و بي‌حساب
بى صداع و نقل و بالا و نشيب
پس مرا زان رزق نطقى رو نمود
ذوق گفت من خردها مي‌ربود
گفتم اين فتنه‌ست اى رب جهان
بخششى ده از همه خلقان نهان
شد سخن از من دل خوش يافتم
چون انار از ذوق مي‌بشکافتم
گفتم ار چيزى نباشد در بهشت
غير اين شادى که دارم در سرشت
هيچ نعمت آرزو نايد دگر
زين نپردازم به حور و نيشکر
مانده بود از کسب يک دو حبه‌ام
دوخته در آستين جبه‌ام



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید