دفتر چهارم هم از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
گفت موسى اى خداوند حساب
نقش کردى باز چون کردى خراب
نر و ماده نقش کردى جان‌فزا
وانگهان ويران کنى اين را چرا
گفت حق دانم که اين پرسش ترا
نيست از انکار و غفلت وز هوا
ورنه تاديب و عتابت کردمى
بهر اين پرسش ترا آزردمى
ليک مي‌خواهى که در افعال ما
باز جويى حکمت و سر بقا
تا از آن واقف کنى مر عام را
پخته گردانى بدين هر خام را
قاصدا سايل شدى در کاشفى
بر عوام ار چه که تو زان واقفى
زآنک نيم علم آمد اين سال
هر برونى را نباشد آن مجال
هم سال از علم خيزد هم جواب
هم‌چنانک خار و گل از خاک و آب
هم ضلال از علم خيزد هم هدى
هم‌چنانک تلخ و شيرين از ندا
ز آشنايى خيزد اين بغض و ولا
وز غذاى خويش بود سقم و قوى
مستفيد اعجمى شد آن کليم
تا عجميان را کند زين سر عليم
ما هم از وى اعجمى سازيم خويش
پاسخش آريم چون بيگانه پيش
خرفروشان خصم يکديگر شدند
تا کليد قفل آن عقد آمدند
پس بفرمودش خدا اى ذولباب
چون بپرسيدى بيا بشنو جواب
موسيا تخمى بکار اندر زمين
تا تو خود هم وا دهى انصاف اين
چونک موسى کشت و شد کشتش تمام
خوشه‌هااش يافت خوبى و نظام
داس بگرفت و مر آن را مي‌بريد
پس ندا از غيب در گوشش رسيد
که چرا کشتى کنى و پرورى
چون کمالى يافت آن را مي‌برى
گفت يا رب زان کنم ويران و پست
که درينجا دانه هست و کاه هست
دانه لايق نيست درانبار کاه
کاه در انبار گندم هم تباه
نيست حکمت اين دو را آميختن
فرق واجب مي‌کند در بيختن
گفت اين دانش تو از کى يافتى
که به دانش بيدرى بر ساختى
گفت تمييزم تو دادى اى خدا
گفت پس تمييز چون نبود مرا
در خلايق روحهاى پاک هست
روحهاى تيره‌ى گلناک هست
اين صدفها نيست در يک مرتبه
در يکى درست و در ديگر شبه
واجبست اظهار اين نيک و تباه
هم‌چنانک اظهار گندمها ز کاه
بهر اظهارست اين خلق جهان
تا نماند گنج حکمتها نهان
کنت کنزا کنت مخفيا شنو
جوهر خود گم مکن اظهار شو



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید