دفتر سیم از کتاب مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
اندر آن وادى گروهى از عرب
خشک شد از قحط بارانشان قرب
در ميان آن بيابان مانده
کاروانى مرگ خود بر خوانده
ناگهانى آن مغيث هر دو کون
مصطفى پيدا شد از ره بهر عون
ديد آنجا کاروانى بس بزرگ
بر تف ريگ و ره صعب و سترگ
اشترانشان را زبان آويخته
خلق اندر ريگ هر سو ريخته
رحمش آمد گفت هين زوتر رويد
چند يارى سوى آن کثبان دويد
گر سياهى بر شتر مشک آورد
سوى مير خود به زودى مي‌برد
آن شتربان سيه را با شتر
سوى من آريد با فرمان مر
سوى کثبان آمدند آن طالبان
بعد يکساعت بديدند آنچنان
بنده‌اى مي‌شد سيه با اشترى
راويه پر آب چون هديه‌برى
پس بدو گفتند مي‌خواند ترا
اين طرف فخر البشر خير الورى
گفت من نشناسم او را کيست او
گفت او آن ماه‌روى قندخو
نوعها تعريف کردندش که هست
گفت مانا او مگر آن شاعرست
که گروهى را زبون کرد او بسحر
من نيايم جانب او نيم شبر
کش‌کشانش آوريدند آن طرف
او فغان برداشت در تشنيع و تف
چون کشيدندش به پيش آن عزيز
گفت نوشيد آب و برداريد نيز
جمله را زان مشک او سيراب کرد
اشتران و هر کسى زان آب خورد
راويه پر کرد و مشک از مشک او
ابر گردون خيره ماند از رشک او
اين کسى ديدست کز يک راويه
سرد گردد سوز چندان هاويه
اين کسى ديدست کز يک مشک آب
گشت چندين مشک پر بى اضطراب
مشک خود روپوش بود و موج فضل
مي‌رسيد از امر او از بحر اصل
آب از جوشش همي‌گردد هوا
و آن هوا گردد ز سردى آبها
بلک بى علت و بيرون زين حکم
آب رويانيد تکوين از عدم
تو ز طفلى چون سببها ديده‌اى
در سبب از جهل بر چفسيده‌اى
با سببها از مسبب غافلى
سوى اين روپوشها زان مايلى
چون سببها رفت بر سر مي‌زنى
ربنا و ربناها مي‌کنى
رب مي‌گويد برو سوى سبب
چون ز صنعم ياد کردى اى عجب
گفت زين پس من ترا بينم همه
ننگرم سوى سبب و آن دمدمه
گويدش ردوا لعادوا کار تست
اى تو اندر توبه و ميثاق سست
ليک من آن ننگرم رحمت کنم
رحمتم پرست بر رحمت تنم
ننگرم عهد بدت بدهم عطا
از کرم اين دم چو مي‌خوانى مرا
قافله حيران شد اندر کار او
يا محمد چيست اين اى بحر خو
کرده‌اى روپوش مشک خرد را
غرقه کردى هم عرب هم کرد را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید