او همى گويد که از اشکال تو
غره گشتم دير ديدم حال تو
شمع مرده باده رفته دلربا
غوطه خورد از ننگ کژبينى ما
ظلت الارباح خسرا مغرما
نشتکى شکوى الى الله العمى
حبذا ارواح اخوان ثقات
مسلمات ممنات قانتات
هر کسى رويى به سويى بردهاند
وان عزيزان رو به بيسو کردهاند
هر کبوتر ميپرد در مذهبى
وين کبوتر جانب بيجانبى
ما نه مرغان هوا نه خانگى
دانهى ما دانهى بيدانگى
زان فراخ آمد چنين روزى ما
که دريدن شد قبادوزى ما