دفتر پنجم از کتاب مولانا قدس الله سره

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
بلک از چفسيدگى در خان و مان
تلخشان آيد شنيدن اين بيان
خرقه‌اى بر ريش خر چفسيد سخت
چونک خواهى بر کنى زو لخت لخت
جفته اندازد يقين آن خر ز درد
حبذا آن کس کزو پرهيز کرد
خاصه پنجه ريش و هر جا خرقه‌اى
بر سرش چفسيده در نم غرقه‌اى
خان و مان چون خرقه و اين حرص‌ريش
حرص هر که بيش باشد ريش بيش
خان و مان چغد ويرانست و بس
نشنود اوصاف بغداد و طبس
گر بيايد باز سلطانى ز راه
صد خبر آرد بدين چغدان ز شاه
شرح دارالملک و باغستان و جو
پس برو افسوس دارد صد عدو
که چه باز آورد افسانه‌ى کهن
کز گزاف و لاف مي‌بافد سخن
کهنه ايشانند و پوسيده‌ى ابد
ورنه آن دم کهنه را نو مي‌کند
مردگان کهنه را جان مي‌دهد
تاج عقل و نور ايمان مي‌دهد
دل مدزد از دلرباى روح‌بخش
که سوارت مي‌کند بر پشت رخش
سر مدزد از سر فراز تاج‌ده
کو ز پاى دل گشايد صد گره
با کى گويم در همه ده زنده کو
سوى آب زندگى پوينده کو
تو به يک خوارى گريزانى ز عشق
تو به جز نامى چه مي‌دانى ز عشق
عشق را صد ناز و استکبار هست
عشق با صد ناز مي‌آيد به دست
عشق چون وافيست وافى مي‌خرد
در حريف بي‌وفا مي‌ننگرد
چون درختست آدمى و بيخ عهد
بيخ را تيمار مي‌بايد به جهد
عهد فاسد بيخ پوسيده بود
وز ثمار و لطف ببريده بود
شاخ و برگ نخل گر چه سبز بود
با فساد بيخ سبزى نيست سود
ور ندارد برگ سبز و بيخ هست
عاقبت بيرون کند صد برگ دست
تو مشو غره به علمش عهد جو
علم چون قشرست و عهدش مغز او



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید