دفتر اول از مثنوی

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
آن عرابى از بيابان بعيد
بر در دار الخلافه چون رسيد
پس نقيبان پيش او باز آمدند
بس گلاب لطف بر جيبش زدند
حاجت او فهمشان شد بى مقال
کار ايشان بد عطا پيش از سوال
پس بدو گفتند يا وجه العرب
از کجايى چونى از راه و تعب
گفت وجهم گر مرا وجهى دهيد
بى وجوهم چون پس پشتم نهيد
اى که در روتان نشان مهترى
فرتان خوشتر ز زر جعفرى
اى که يک ديدارتان ديدارها
اى نثار دينتان دينارها
اى همه ينظر بنور الله شده
بهر بخشش از بر شه آمده
تا زنيد آن کيمياهاى نظر
بر سر مسهاى اشخاص بشر
من غريبم از بيابان آمدم
بر اميد لطف سلطان آمدم
بوى لطف او بيابانها گرفت
ذره‌هاى ريگ هم جانها گرفت
تا بدين جا بهر دينار آمدم
چون رسيدم مست ديدار آمدم
بهر نان شخصى سوى نانبا دويد
داد جان چون حسن نانبا را بديد
بهر فرجه شد يکى تا گلستان
فرجه‌ى او شد جمال باغبان
همچو اعرابى که آب از چه کشيد
آب حيوان از رخ يوسف چشيد
رفت موسى کتش آرد او بدست
آتشى ديد او که از آتش برست
جست عيسى تا رهد از دشمنان
بردش آن جستن به چارم آسمان
دام آدم خوشه‌ى گندم شده
تا وجودش خوشه‌ى مردم شده
باز آيد سوى دام از بهر خور
ساعد شه يابد و اقبال و فر
طفل شد مکتب پى کسب هنر
بر اميد مرغ با لطف پدر
پس ز مکتب آن يکى صدرى شده
ماهگانه داده و بدرى شده
آمده عباس حرب از بهر کين
بهر قمع احمد و استيز دين
گشته دين را تا قيامت پشت و رو
در خلافت او و فرزندان او
من برين در طالب چيز آمدم
صدر گشتم چون به دهليز آمدم
آب آوردم به تحفه بهر نان
بوى نانم برد تا صدر جنان
نان برون راند آدمى را از بهشت
نان مرا اندر بهشتى در سرشت
رستم از آب و ز نان همچون ملک
بي‌غرض گردم برين در چون فلک
بي‌غرض نبود بگردش در جهان
غير جسم و غير جان عاشقان



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید