دفتر پنجم از کتاب مولانا قدس الله سره

غزلستان :: مولوی :: مثنوی معنوی
مشاهده برنامه «مثنوی معنوی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
خر بسى کوشيد و او را دفع گفت
ليک جوع الکلب با خر بود جفت
غالب آمد حرص و صبرش بد ضعيف
بس گلوها که برد عشق رغيف
زان رسولى کش حقايق داد دست
کاد فقر ان يکن کفر آمدست
گشته بود آن خر مجاعت را اسير
گفت اگر مکرست يک ره مرده گير
زين عذاب جوع بارى وا رهم
گر حيات اينست من مرده بهم
گر خر اول توبه و سوگند خورد
عاقبت هم از خرى خبطى بکرد
حرص کور و احمق و نادان کند
مرگ را بر احمقان آسان کند
نيست آسان مرگ بر جان خران
که ندارند آب جان جاودان
چون ندارد جان جاويد او شقيست
جرات او بر اجل از احمقيست
جهد کن تا جان مخلد گردد
تا به روز مرگ برگى باشدت
اعتمادش نيز بر رازق نبود
که بر افشاند برو از غيب جود
تاکنونش فضل بي‌روزى نداشت
گرچه گه‌گه بر تنش جوعى گماشت
گر نباشد جوع صد رنج دگر
از پى هيضه بر آرد از تو سر
رنج جوع اولى بود خود زان علل
هم به لطف و هم به خفت هم عمل
رنج جوع از رنجها پاکيزه‌تر
خاصه در جوعست صد نفع و هنر



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید