غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
با Lexingo کلمات انگلیسی یاد بگیرید
Lexingo
امتیاز بگیرید و رقابت کنید
غزلیات هلالی جغتائی
غزلستان
::
هلالی جغتائی
شماره ١: مه من، بجلوه گاهى که ترا شنودم آنجا
شماره ٢: سعى کردم که شود يار ز اغيار جدا
شماره ٣: اى نور خدا در نظر از روى تو ما را
شماره ٤: بچشم لطف اگر بينى گرفتاران رسوا را
شماره ٥: ز روى مهر اگر روزى ببينى يک دو شيدا را
شماره ٦: از آن تنهايى ملک غريبى شد هوس ما را
شماره ٧: گه گهم خوانى و گويى که: چه حالست ترا؟
شماره ٨: ترک يارى کردى و من هم چنان يارم ترا
شماره ٩: من کيستم تا هر زمان پيش نظر بينم ترا؟
شماره ١٠: جان خوشست، اما نميخواهم که: جان گويم ترا
شماره ١١: يار ما هرگز نيازارد دل اغيار را
شماره ١٢: من کيم بوسه زنم ساعد زيبايش را؟
شماره ١٣: آرزومند توام، بنماى روى خويش را
شماره ١٤: يار، چون در جام مى بيند، رخ گل فام را
شماره ١٥: يک دو روزى مى گذارد يار من تنها مرا
شماره ١٦: بى تو، چندان که محنتست مرا
شماره ١٧: شوق درون بسوى درى مى کشد مرا
شماره ١٨: گفتگوى عقل در خاطر فرو نايد مرا
شماره ١٩: اى شهسوار حسن، سر افراز کن مرا
شماره ٢٠: زان پيشتر که عقل شود رهنمون مرا
شماره ٢١: هست آرزوى کشتن آن تند خو مرا
شماره ٢٢: ز سوز سينه، هر دم، چند پوشم داغ هجران را؟
شماره ٢٣: نهادى بر دلم داغ فراق و سوختى جان را
شماره ٢٤: بروز غم، سگش خواهم، که پرسد خاکساران را
شماره ٢٥: بچه نسبت کنم آن سرو قد دلجو را؟
شماره ٢٦: گه نمک ريزد بخم، گه بشکند پيمانه را
شماره ٢٧: اى شوخ، مکش عاشق خونين جگرى را
شماره ٢٨: ديديديم ز ياران وفادار بسى را
شماره ٢٩: بحمدالله که صحت داد ايزد پادشاهى را
شماره ٣٠: بنام ايزد، ميان مردمان آن تندخو با ما
شماره ٣١: چند ناديده کني؟ آه! چه ديدى از ما؟
شماره ٣٢: نمى توان بجفا قطع دوستدارى ما
شماره ٣٣: من و بيدارى شبها و شب تا روز ياربها
شماره ٣٤: من همچو گلزار ارم، گل گل ترا رخسارها
شماره ٣٥: ز آب چشم من گل شد، براه عشق، منزلها
شماره ٣٦: دلا، ذوقى ندارد دولت دنيا و شاديها
شماره ٣٧: گل رويت عرق کرد از مى ناب
شماره ٣٨: شب هجرست و مرگ خويش خواهم از خدا امشب
شماره ٣٩: سر نمى تابم ز شمشير حبيب
شماره ٤٠: گر دعاى دردمندان مستجابست، اى حبيب
شماره ٤١: من بکويت عاشق زار و دل غمگين غريب
شماره ٤٢: اى شده خوى تو با من بتر از خوى رقيب
شماره ٤٣: اى سر زلف تو کمند حيات
شماره ٤٤: چيست پيراهن آن دلبر شيرين حرکات؟
شماره ٤٥: وه! چه عمرست که در هجر تو بردم عاقبت؟
شماره ٤٦: در آفتاب رخش آب باده تاب انداخت
شماره ٤٧: ما عاشقيم و بى سر و سامان و مى پرست
شماره ٤٨: اى که از يار نشان مى طلبي، يار کجاست؟
شماره ٤٩: اى که مى پرسى ز من کان ماه را منزل کجاست؟
شماره ٥٠: روز نوروزست، سرو گل عذار من کجاست؟
شماره ٥١: اى باد صبح، منزل جانان من کجاست؟
شماره ٥٢: ز باغ عمر عجب سرو قامتى برخاست
شماره ٥٣: هر آتشين گلي، که بر اطراف خاک ماست
شماره ٥٤: عکس آن لبهاى ميگون در شراب افتاده است
شماره ٥٥: مه ز جور فلک دوتا شده است؟
شماره ٥٦: رفتست عزيز من و مکتوب نوشتست
شماره ٥٧: دارم شبي، که دوزخ از آن شب علامتست
شماره ٥٨: ماه من، عيدست و شهرى را نظر بر روى تست
شماره ٥٩: دلم بسينه سوزان مشوش افتادست
شماره ٦٠: عشقبازى چه بلا فکر خطايى بودست!
شماره ٦١: راه وفا پيش گير، کان ز جفا خوشترست
شماره ٦٢: دلهاى مردمان بنشاط جهان خوشست
شماره ٦٣: مرا ز عشق تو صد گونه محنت و المست
شماره ٦٤: جان من، الله الله! اين چه تنست؟
شماره ٦٥: اين همه لاله، که سر بر زده از خاک منست
شماره ٦٦: اين چنين بيرحم و سنگين دل، که جانان منست
شماره ٦٧: بهر که قصه دل گفته ام دلش خونست
شماره ٦٨: نخل بالاى تو سر تا بقدم شيرينست
شماره ٦٩: برخيز، تا نهيم سر خود بپاى دوست
شماره ٧٠: گفتي: بگو که: در چه خيالى و حال چيست؟
شماره ٧١: شيشه مى دور ازان لبهاى ميگون مى گريست
شماره ٧٢: اين تازه گل، که مى رسد، از بوستان کيست؟
شماره ٧٣: من با تو يکدلم، سخن و قول من يکيست
شماره ٧٤: بى تو هر روز مرا ماهى و هر شب ساليست
شماره ٧٥: در دل بيخبران جز غم عالم غم نيست
شماره ٧٦: کدام جلوه، که در سر و سرفراز تو نيست؟
شماره ٧٧: دگرم بسته آن زلف سيه نتوان داشت
شماره ٧٨: در مجلس اگر او نظرى با دگرى داشت
شماره ٧٩: دل چه باشد کز براى يار ازان نتوان گذشت
شماره ٨٠: روز من شب شد و آن ماه براهى نگذشت
شماره ٨١: يا تمناى وصال تو مرا خواهد کشت
شماره ٨٢: آمد آن سنگين دل و صد رخنه در جان کرد و رفت
شماره ٨٣: دل باميد کرم دادم و ديدم ستمت
شماره ٨٤: در کوى تو آمد بسرم سنگ ملامت
شماره ٨٥: نا ديده ميکني، چو فتد ديده بر منت
شماره ٨٦: اگر از آمدنم رنجه نگردد خويت
شماره ٨٧: چه غم گر در سرم شوريست از سوداى گيسويت؟
شماره ٨٨: خدا را، تند سوى من مبين، چون بنگرم سويت
شماره ٨٩: مرا بباده، نه باغ و بهار شد باعث
شماره ٩٠: مشتاق درد را بمداوا چه احتياج؟
شماره ٩١: بدين هوس که: دمى سر نهم بپاى قدح
شماره ٩٢: اى چشم تو شوخ تر ز هر شوخ
شماره ٩٣: خوشا کسى که درين عالم خراب آباد
شماره ٩٤: دوش با صد عيش بودي، هر شبت چون دوش باد
شماره ٩٥: بيا، بيا، که دل و جان من فداى تو باد
شماره ٩٦: کارم از دست شد و دل ز غمت زار افتاد
شماره ٩٧: سايه اى کز قد و بالاى تو بر ما افتد
شماره ٩٨: گر ز رخسار تو يک لمعه بدريا افتد
شماره ٩٩: ترا گهى که نظر بر من خراب افتد
شماره ١٠٠: چو از داغ فراقت شعله حسرت بجان افتد
شماره ١٠١: آب حيات حسنت گل برگ تر ندارد
شماره ١٠٢: روز عمرم چند، يارب! چون شب غم بگذرد؟
شماره ١٠٣: ماه شهر آشوب من، هر گه براهى بگذرد
شماره ١٠٤: شمع، دوش از ناله من گريه بسيار کرد
شماره ١٠٥: مسکين طبيب، چاره دردم خيال کرد
شماره ١٠٦: نمى توان بتو شرح بلاى هجران کرد
شماره ١٠٧: من عاشق و ديوانه و مستم، چه توان کرد؟
شماره ١٠٨: بناز مى رود و سوى کس نمى نگرد
شماره ١٠٩: باغ عيش من بجاى گل همه خار آورد
شماره ١١٠: تا کى آن شوخ نظر بر دگرى اندازد؟
شماره ١١١: يار، هر چند که رعنا و سهى قد باشد
شماره ١١٢: مى خواهم و کنجى که بجز يار نباشد
شماره ١١٣: شب هجران رسيد و محنت بسيار پيدا شد
شماره ١١٤: افروخت رنگت از مى و دلها کباب شد
شماره ١١٥: تا از فروغ روى تو گل کامياب شد
شماره ١١٦: بر سر بالين طبيب از ناله من زار شد
شماره ١١٧: گر برون مى آيد، آن بيرحم، زارم مى کشد
شماره ١١٨: زان دل بجانب سگ کوى تو مى کشد
شماره ١١٩: باز عشق آمد و کار دل ازو مشکل شد
شماره ١٢٠: اگر سوداى عشق اينست، من ديوانه خواهم شد
شماره ١٢١: از حال و دل و ديده مپرسيد که چون شد؟
شماره ١٢٢: تا سلسله زلف تو زنجير جنون شد
شماره ١٢٣: گل شکفت و شوق آن گل چهره از سر تازه شد
شماره ١٢٤: غم بتان مخور، اى دل، که زار خواهى شد
شماره ١٢٥: نيست عرق، که در رهت از حرکات مى چکد
شماره ١٢٦: آه و صد آه! که آن مه ز سفر دير آمد
شماره ١٢٧: روز هجران تو، يارب! ز کجا پيش آمد؟
شماره ١٢٨: دلم، پيش لبت، با جان شيرين در فغان آمد
شماره ١٢٩: نگسلد رشته جان من از آن سرو بلند
شماره ١٣٠: يارب! غم ما را که بعرض تو رساند؟
شماره ١٣١: عارضت هست بهشتي، که عيان ساخته اند
شماره ١٣٢: جان من، بهر تو از جان بدنى ساخته اند
شماره ١٣٣: عجب! که رسم وفا هرگز آن پرى داند
شماره ١٣٤: جهان و هر چه درو هست پايدار نماند
شماره ١٣٥: دلم رفت و جان حزين هم نماند
شماره ١٣٦: پيش از روزي، که خاک قالبم گل ساختند
شماره ١٣٧: بس که خلقى سخن عاشقى من کردند
شماره ١٣٨: عاشقان، هر چند مشتاق جمال دلبرند
شماره ١٣٩: رند لب تشنه چرا جام شرابى نزند؟
شماره ١٤٠: چو ترک من هوس مجلس شراب کند
شماره ١٤١: هرگز آن شوخ بما غير نگاهى نکند
شماره ١٤٢: گر کسى عاشق رخسار تو باشد چه کند؟
شماره ١٤٣: خوبرويان، چون بشوخى قصد مرغ دل کنند
شماره ١٤٤: چو لاله سينه من کاش پاره پاره کنند!
شماره ١٤٥: جاى آنست که شاهان ز تو شرمنده شوند
شماره ١٤٦: دودي، که دوش بر سر کويت بلند بود
شماره ١٤٧: شيرين دهنا، اين همه شيرين نتوان بود
شماره ١٤٨: دى براهم ديدن و آنگاه ناديدن چه بود؟
شماره ١٤٩: با من اول آن همه رسم وفادارى چه بود؟
شماره ١٥٠: کاکل ز چه بگذاشته اى تا کمر خود؟
شماره ١٥١: يار اگر مرهم داغ دل محزون نشود
شماره ١٥٢: لعل جان بخشت، که ياد از آب حيوان ميدهد
شماره ١٥٣: هر گه آن قصاب خنجر بر گلوى من نهد
شماره ١٥٤: ماه من، زلف شب قدرست و رويت روز عيد
شماره ١٥٥: جز بندگيم کارى از دست نمى آيد
شماره ١٥٦: زان پيشتر که جانان ناگه ز در درآيد
شماره ١٥٧: اگر نه از گل نو رسته بوى يار آيد
شماره ١٥٨: چه حاصل گر هزاران گل دمد يا صد بهار آيد؟
شماره ١٥٩: اگر چون تو سروى ز جايى برآيد
شماره ١٦٠: دلا، گر عاشقي، بنشين، که جانانت برون آيد
شماره ١٦١: غمي، کز درد عشقت، بر دل ناشاد مى آيد
شماره ١٦٢: دم آخر، که مرا عمر بسر مى آيد
شماره ١٦٣: مه من با رقيبان جفا انديش مى آيد
شماره ١٦٤: مرا، چون ديگران، ياد گل و گلشن نمى آيد
شماره ١٦٥: هر دم از چشم تو دل را نظرى مى بايد
شماره ١٦٦: آخر از غيب درى بر رخ ما بگشايد
شماره ١٦٧: اى کسانى که بخاک قدمش جا داريد
شماره ١٦٨: آن کمر بستن و خنجر زدنش را نگريد
شماره ١٦٩: دل بدرد آمد و اين درد بدرمان نرسيد
شماره ١٧٠: بهر درد دل ما از تو دوايى نرسيد
شماره ١٧١: گر دلم زين گونه آه دم بدم خواهد کشيد
شماره ١٧٢: وه! که سوداى تو آخر سر بشيدايى کشيد
شماره ١٧٣: اى بتان سنگدل، تا چند استغنا کنيد؟
شماره ١٧٤: من نميخواهم که : در کويش مرا بسمل کنيد
شماره ١٧٥: دوستان، امشب دواى درد محزونم کنيد
شماره ١٧٦: مى نويسم سخن از آتش دل بر کاغذ
شماره ١٧٧: غم نيست، گر ز داغ تو مى سوزدم جگر
شماره ١٧٨: وه! چه شورانگيزي، اين شيرين پسر؟
شماره ١٧٩: جان خواهم از خدا، نه يکي، بلکه صد هزار
شماره ١٨٠: اى بخوبى از همه خوبان عالم خوب تر
شماره ١٨١: اى قامتت ز سرو سهى سرفرازتر
شماره ١٨٢: تا ز خط عنبرين حسن تو شد بيش تر
شماره ١٨٣: جامه گلگون، روى آتشناک از گل پاک تر
شماره ١٨٤: هر روز در کويش روم، پيدا کنم يار دگر
شماره ١٨٥: وه! که بازم فلک انداخت به غوغاى دگر
شماره ١٨٦: حاش لله! کز رخت چشم افگنم سوى دگر
شماره ١٨٧: با رخ زرد آمدم سوى درت، اى سروناز
شماره ١٨٨: برو، اى نرگس رعنا، تو باين چشم مناز
شماره ١٨٩: قد تو عمر درازست و سرو گلشن ناز
شماره ١٩٠: يار من، وه! که مرا يار نداند هرگز
شماره ١٩١: از آن چه سود که نوروز شد جهان افروز؟
شماره ١٩٢: برخيز طبيبا، که دل آزرده ام امروز
شماره ١٩٣: عمر رفت و از تو ما را صد پريشانى هنوز
شماره ١٩٤: عيد شد، هر گوشه، خلقى ماه نو دارد هوس
شماره ١٩٥: کار من از جمله عالم همين عشقست و بس
شماره ١٩٦: کام از آن لب مشکل و ما را غم کامست و بس
شماره ١٩٧: يار من با دگران يار شد، افسوس افسوس!
شماره ١٩٨: زاهد، بکنج صومعه مى نوش و مست باش
شماره ١٩٩: دردمندم، گر مرا درمان نباشد، گو: مباش
شماره ٢٠٠: آه! از آن شوخ، که تا سر نشود خاک درش
شماره ٢٠١: آه! از آن ماه مسافر، که نيامد خبرش
شماره ٢٠٢: آنکه از آب حيات آزرده مى گردد تنش
شماره ٢٠٣: زبان او، که نديدم ز تنگى دهنش
شماره ٢٠٤: گر گذر افتد، چو باد صبح، بر خاک منش
شماره ٢٠٥: روزى که بر لب آيد جانم در آرزويش
شماره ٢٠٦: کار من فرياد و افغانست، دور از يار خويش
شماره ٢٠٧: اى شاه حسن، جور مکن بر گداى خويش
شماره ٢٠٨: اى کجى آموخته پيوسته از ابروى خويش
شماره ٢٠٩: مردم و خود را ز غمهاى جهان کردم خلاص
شماره ٢١٠: واي! که جانم نشد از غم هجران خلاص
شماره ٢١١: عاشقان را نه گل و باغ و بهارست غرض
شماره ٢١٢: گر من ز شوق خويش نويسم بيار خط
شماره ٢١٣: ترک يارى کردي، از وصل تو ياران را چه حظ؟
شماره ٢١٤: ما که از سوز تو در گريه زاريم چو شمع
شماره ٢١٥: مهوشان در نظر کج نظرانند، دريغ!
شماره ٢١٦: خوبان، اگر چه هر طرفى مى کشند صف
شماره ٢١٧: وه! که رفت آن شوخ و بر ما کرد بيداد از فراق
شماره ٢١٨: نيست غم، گر شد گريبان من از غم چاک جاک
شماره ٢١٩: اى تو سرو چمن حسن و گل باغ جمال
شماره ٢٢٠: ظاهر نکنم پيش رقيبان الم دل
شماره ٢٢١: نه رفيقي، که بود در پى غمخوارى دل
شماره ٢٢٢: آمد بهار و خوشدلم از رنگ و بوى گل
شماره ٢٢٣: اى در دلم ز آتش عشق تو صد الم
شماره ٢٢٤: نيست حد آن که گويم: بنده روى توام
شماره ٢٢٥: عجب شکسته دل و زار و ناتوان شده ام!
شماره ٢٢٦: روزى که در فراق جمال تو بوده ام
شماره ٢٢٧: ز سوز سينه کبابم، ز سيل ديده خرابم
شماره ٢٢٨: بيار بى وفا عمرى وفا کردم ندانستم
شماره ٢٢٩: هر شب بسر کوى تو از پاى در افتم
شماره ٢٣٠: براهت بينم و از بيخودى بر رهگذر غلتم
شماره ٢٣١: اگر چون خاک پامالم کني، خاک درت گردم
شماره ٢٣٢: بصد اميد هر دم گرد آن ديوار و در گردم
شماره ٢٣٣: عيدست، برون آي، که حيران تو گردم
شماره ٢٣٤: ز پير ميکده عمرى در التماس شدم
شماره ٢٣٥: کاشکي! خاک حريم حرمت مى بودم
شماره ٢٣٦: دو روز شد که ز درد فراق بيمارم
شماره ٢٣٧: من نه آنم که دل خويش مشوش دارم
شماره ٢٣٨: يار آمد و من طاقت ديدار ندارم
شماره ٢٣٩: عمر رفته است و کنون آفت جانى دارم
شماره ٢٤٠: هر زمان بر صف خوبان بتماشا گذرم
شماره ٢٤١: خواهم که: بزير قدمت زار بميرم
شماره ٢٤٢: بخاک من گذرى کن، چو در وفاى تو ميرم
شماره ٢٤٣: پس از عمري، که خود را بر سر کوى تو اندازم
شماره ٢٤٤: مگو افسانه مجنون، چو من در انجمن باشم
شماره ٢٤٥: اگر خوانى درونم، بنده اين خاندان باشم
شماره ٢٤٦: چو بخت نيست که شايسته وصال تو باشم
شماره ٢٤٧: تا عمر بود، در هوس روى تو باشم
شماره ٢٤٨: مرا چه زهره؟ که گويم: غلام روى تو باشم
شماره ٢٤٩: يار گفت: از ما بکن قطع نظر، گفتم: بچشم!
شماره ٢٥٠: من که باشم که مى لعل بآن ماه کشم؟
شماره ٢٥١: چون قامت آن سرو سهى کرد هلاکم
شماره ٢٥٢: مشکل که رود داغت هرگز ز دل چاکم
شماره ٢٥٣: گر بخاکم گذرد يوسف گل پيرهنم
شماره ٢٥٤: هر شبى گويم که: فردا ترک اين سودا کنم
شماره ٢٥٥: خود را نشان ناوک بد خوى خود کنم
شماره ٢٥٦: با تو خواهم شرح غمهاى دل محزون کنم
شماره ٢٥٧: دل را ز چاک سينه توانم برون کنم
شماره ٢٥٨: آهم شنيد و رنجه شد آن ماه چون کنم؟
شماره ٢٥٩: اى تو آرام دل و جان، از تو دورى چون کنم؟
شماره ٢٦٠: گر جفايى رفت، از جانان جدايى چون کنم؟
شماره ٢٦١: جان من، جان و دل خويش نثار تو کنم
شماره ٢٦٢: بهار ميرسد، اما بهار را چه کنم؟
شماره ٢٦٣: دلم بآرزوى جان نميرسد، چه کنم؟
شماره ٢٦٤: دوستان، عاشقم و عاشق زارم، چه کنم؟
شماره ٢٦٥: يار بى رحم و من از درد بجانم، چه کنم؟
شماره ٢٦٦: دلم ز دست شد، از دست دل چه چاره کنم؟
شماره ٢٦٧: آنکه از درد دل خود بفغانست منم
شماره ٢٦٨: کدام صبح سعادت بود مبارک ازينم؟
شماره ٢٦٩: چه حالست اين؟ که: هر گه در جمالت يک نظر بينم
شماره ٢٧٠: تا کى بدرت آيم و ديدار نبينم؟
شماره ٢٧١: از پى آن دلبر شيرين شمايل مى روم
شماره ٢٧٢: عيد شد، بخرام، تا مدهوش و حيرانت شوم
شماره ٢٧٣: جلوه هاى قد دلجوى ترا بنده شوم
شماره ٢٧٤: من سگ يارم و آن نيست که بيگانه شوم
شماره ٢٧٥: چنان از پا فگند امروزم آن رفتار و قامت هم
شماره ٢٧٦: اى که از خوبان مراد ما تويى مقصود هم
شماره ٢٧٧: نقد جان را در بهاى زلف جانان مى دهم
شماره ٢٧٨: خرم آن روز کزين محنت و غم باز رهم
شماره ٢٧٩: بحمدالله! که جان بر باد رفت و خاک شد تن هم
شماره ٢٨٠: خراب يک نظر از چشم نيم خواب توايم
شماره ٢٨١: هر خوبييي، که از همه خوبان شنيده ايم
شماره ٢٨٢: روز عيدست، سر راهگذارى گيريم
شماره ٢٨٣: زهى سعادت! اگر خاک آن حرم باشيم
شماره ٢٨٤: خيز، تا امروز با هم ساغر صهبا کشيم
شماره ٢٨٥: اى سگ آن سر کو، ما و تو ياران هميم
شماره ٢٨٦: نوبهارست، بيا، تا قدحى نوش کنيم
شماره ٢٨٧: شام عيد، آن به، که منزل بر سر راهى کنيم
شماره ٢٨٨: اى گل، از شکل تو با ناز و خرامت گويم
شماره ٢٨٩: يارب، غم بيرحمى جانان بکه گويم؟
شماره ٢٩٠: ساخت گداى درگهت مرحمت الهيم
شماره ٢٩١: اى ماه من و شاه سپاه همه خوبان
شماره ٢٩٢: من گرفتار و تو در بند رضاى دگران
شماره ٢٩٣: اى پريچهره من، چند نشينى بکسان؟
شماره ٢٩٤: صبح اميد همانست و رخ يار همان
شماره ٢٩٥: در قباى ارغوانى قد آن سروران
شماره ٢٩٦: مشکل غميست عشق، که گفتن نمى توان
شماره ٢٩٧: منم، چون غنچه، در خوناب زان گل برگ تر پنهان
شماره ٢٩٨: جان بحسرت نتوان بى رخ جانان دادن
شماره ٢٩٩: اگر براى تو مردن، چه باک از آن مردن؟
شماره ٣٠٠: خط ريحانش رقم بر نسترن خواهد زدن
شماره ٣٠١: اى معلم، خاطر غمديده من شاد کن
شماره ٣٠٢: عيد قربان شد، بيا عاشق کشى بنياد کن
شماره ٣٠٣: اى دل، بکوى او مرو، از بيخودى غوغا مکن
شماره ٣٠٤: از رشک سوختم، برقيبان سخن مکن
شماره ٣٠٥: برخيز و بسر وقت اسيران گذرى کن
شماره ٣٠٦: نظاره کن در آينه خود را، حبيب من
شماره ٣٠٧: از فراق آن پرى هر دم فزون شد درد من
شماره ٣٠٨: گر جدا سازى بتيغ جور بند از بند من
شماره ٣٠٩: بخاک پاى تو، اى سرو ناز پرور من
شماره ٣١٠: پشت و پناه من بود، ديوار دلبر من
شماره ٣١١: در کوى بتان نيست کسى زار تر از من
شماره ٣١٢: نه رحم در دل يار و نه صبر در دل من
شماره ٣١٣: تا بکى تند شوى بهر جفاى دل من؟
شماره ٣١٤: اى قدت نازک نهال جويبار چشم من
شماره ٣١٥: فداى آن سگ کو باد جان ناتوان من
شماره ٣١٦: گفتيم: چون زنده مانى در غم هجران من؟
شماره ٣١٧: خوش آنکه در همه روى زمين تو باشى و من!
شماره ٣١٨: گهى لطفست و گاهى قهر کار دلرباى من
شماره ٣١٩: بهر خون ريز دلم، ترک کمان ابروى من
شماره ٣٢٠: شهيد عشقم و از خاک من خون داده نم بيرون
شماره ٣٢١: مسلمانان، مرا جان خواهد آمد از الم بيرون
شماره ٣٢٢: مردم از درد و نگفتي: دردمند ماست اين
شماره ٣٢٣: دلا، زان لب زلال خضر مى خواهي، خيالست اين
شماره ٣٢٤: آخر، اى آرام جان، سوى دل افگارى ببين
شماره ٣٢٥: من و تخيل حسنت، چه يار بهتر ازين؟
شماره ٣٢٦: روز نوروزست و ما را مجلس افروزى چنين
شماره ٣٢٧: عاشقم کردى و گفتى با رقيب تندخو
شماره ٣٢٨: خوش باشد اگر باشم در طرف چمن با او
شماره ٣٢٩: ندارم قوت اظهار درد خويشتن با او
شماره ٣٣٠: چنان بلند نشد سرو ناز پرور او
شماره ٣٣١: آنکه رفت امروز و صد دل مى رود دنبال او
شماره ٣٣٢: خاکم بره پيک حريم حرم او
شماره ٣٣٣: چند گيرد جام مى کام از لب ميگون او؟
شماره ٣٣٤: خواهم فگندن خويش را پيش قد رعناى او
شماره ٣٣٥: روزم از بيم رقيبان نيست ره در کوى او
شماره ٣٣٦: چند سوزى داغها بر دست؟ آه از دست تو
شماره ٣٣٧: چند پنهان کنم افسانه هجران از تو؟
شماره ٣٣٨: من بيدل بعمر خود نديدم يک نگاه از تو
شماره ٣٣٩: ليلى و مجنون اگر ميبود در دوران تو
شماره ٣٤٠: نميکشيم سر از آستان خانه تو
شماره ٣٤١: اى بى وفا، چه چاره کنم با جفاى تو؟
شماره ٣٤٢: بيا، تا نقد جان را برفشانم در هواى تو
شماره ٣٤٣: مردم ازين الم: که نمردم براى تو
شماره ٣٤٤: سازم قدم ز ديده و آيم بسوى تو
شماره ٣٤٥: ما ز يک جانب، رقيب از يک طرف در کوى تو
شماره ٣٤٦: سينه مجروحست و از هر جانبى صد غم درو
شماره ٣٤٧: آمده اى بمنزلم، اى مه نازنين، فرو
شماره ٣٤٨: باز، اى سوار شوخ، کجا مى روي؟ مرو
شماره ٣٤٩: اين چه چشسمت؟ که بى خوابم ازو
شماره ٣٥٠: يار وداع مى کند، تاب وداع يار کو؟
شماره ٣٥١: بر سر راه تو بودم، که رسيدى ناگاه
شماره ٣٥٢: هر کس که نيست کشته عشقت هلاک به
شماره ٣٥٣: چشم او مى خورده و خود را خراب انداخته
شماره ٣٥٤: بلبل بباغ و جغد بويرانه ساخته
شماره ٣٥٥: ماييم جا بگوشه مى خانه ساخته
شماره ٣٥٦: آن سايه نيست، دايم دنبال او فتاده
شماره ٣٥٧: جان من، گاهى سخن کن ز آن لب و کامى بده
شماره ٣٥٨: کيست آن سرو روان؟ کز ناز دامن بر زده
شماره ٣٥٩: بر بستر هلاکم، بيمار و زار مانده
شماره ٣٦٠: اى همچو پرى از من ديوانه رميده
شماره ٣٦١: بخون نشست دلم، خار غم خليده خليده
شماره ٣٦٢: دردا! که باز ما را دردى عجب رسيده
شماره ٣٦٣: خطت، که رقم بر ورق لاله کشيده
شماره ٣٦٤: بکجا روم ز دردت؟ چه دوا کنم؟ چه چاره؟
شماره ٣٦٥: ترا، که جان مني، ساخت ناتوان روزه
شماره ٣٦٦: گر نيست جام گلگون، خوش نيست دور لاله
شماره ٣٦٧: تا چند بهر کشتن ما جور و کين همه؟
شماره ٣٦٨: زين پيش لطف بود و کنون جور و کين همه
شماره ٣٦٩: با تو هر ساعت مرا عرض نيازست اين همه
شماره ٣٧٠: اى تير غمت را دل عشاق نشانه
شماره ٣٧١: دوش پيمانه تهى آمدم از مى خانه
شماره ٣٧٢: بى جهت با ما چرا آهنگ غوغا کرده اي؟
شماره ٣٧٣: اى که بخون مردمان چشم سياه کرده اى
شماره ٣٧٤: کشيده اى مى و بالاى منظر آمده اى
شماره ٣٧٥: اى آنکه در نصيحت ما لب گشوده اى
شماره ٣٧٦: امشب تو باز چشم و چراغ که بوده اي؟
شماره ٣٧٧: چون گويمت که: در دل ويران من درآى
شماره ٣٧٨: مست با رخسار آتشناک بيرون تاختى
شماره ٣٧٩: من نگويم که: وفا يار مرا بايستى
شماره ٣٨٠: ز من بيگانه شد، بيگاه با اغيار بايستى
شماره ٣٨١: ماه من، روى تو خوبست و چنين بايستى
شماره ٣٨٢: اى ز بهار تازه تر، تازه بهار کيستي؟
شماره ٣٨٣: گفتي: بگو که: بنده فرمان کيستي؟
شماره ٣٨٤: بر من، اى شوخ، ستمها کردى
شماره ٣٨٥: رفتي، اى ماه، که از مهر وفا ميکردى
شماره ٣٨٦: اى شهسوار حسن، بميدان خوش آمدى
شماره ٣٨٧: دوشينه کجا رفتى و مهمان که بودي؟
شماره ٣٨٨: اى مسلمانان، گرفتارم بدست کافرى
شماره ٣٨٩: چند پرسم خبر وصل و نيابم اثري؟
شماره ٣٩٠: من بنده کمين و تو سلطان کشورى
شماره ٣٩١: ز دورى تا بکي، ما را چنين مهجور مى داري؟
شماره ٣٩٢: تو در ميدان و من چون گوى در ذوق سراندازى
شماره ٣٩٣: دلا، رفت آنکه: وصل دلستانى داشتم روزى
شماره ٣٩٤: شب فراق ز صبحم خبر چه مى پرسي؟
شماره ٣٩٥: ديده ام از تو بلايى که نديدست کسى
شماره ٣٩٦: تا کى بکنج صبر جگر خون کند کسي؟
شماره ٣٩٧: چند از بلاى هجر جگر خون کند کسي؟
شماره ٣٩٨: بس که جانها همه شد صرف تو جانان کسى
شماره ٣٩٩: زهى شراب لبت مايه طربناکي!
شماره ٤٠٠: آخر، اى شوخ، دل از جور تو غمگين تا کي؟
شماره ٤٠١: جان من در فرقت جانان برآيد کاشکي!
شماره ٤٠٢: يار دور از صحبت اغيار بودى کاشکي!
شماره ٤٠٣: با تو از اول نبودى آشنايى کاشکي!
شماره ٤٠٤: اى گلستان جمالت در کمال خرمى
شماره ٤٠٥: اگر بلطف بخوانى وگر بجور برانى
شماره ٤٠٦: تو از من فارغ و من از تو دارم صد پريشانى
شماره ٤٠٧: چه حاجتست که گه خشم و گه عتاب کني؟
شماره ٤٠٨: ز روى ناز و حيا منعم از نياز کنى
شماره ٤٠٩: چه شد که جانب اهل وفا گذر نکني؟
شماره ٤١٠: ناگاه اگر ز ما سخننى گوش مى کنى
شماره ٤١١: اى که در عاشق کشى هر لحظه صد خون ميکنى
شماره ٤١٢: تير و کمان گرفته اي، سوى شکار ميروى
شماره ٤١٣: سوى شکار، اى بت رعنا، چه ميروي؟
شماره ٤١٤: آن کف پا بر زمين حيفست، اى سرو سهى
شماره ٤١٥: خدا را، سوى مشتاقان نگاهى
شماره ٤١٦: اى صد هزار چون من خاک در سرايى
شماره ٤١٧: برهت ز رشک ميرم، چو بغير همره آيى
شماره ٤١٨: چند رسوا شوم از عشق من شيدايي؟
شماره ٤١٩: چون در ميان خوبان رسميست بى وفايى
شماره ٤٢٠: سحرگاهان که چون خورشيد از منزل برون آيى
شماره ٤٢١: عشاق را حيات بجانست و جان تويى