شماره ٨٧: چه غم گر در سرم شوريست از سوداى گيسويت؟

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چه غم گر در سرم شوريست از سوداى گيسويت؟
سر صد همچو من بادا فداى هر سر مويت
تن چون موى را خواهم بگيسوى تو پيوستن
بدين تقريب خود را خواهم افگندن بپهلويت
بروى خوبت از روزى که خط بندگى دادم
ز غمهاى جهان آزادم، اى من بنده رويت
بدور لاله و گل چون بگلگشت چمن رفتى
خجل شد آن يک از رنگ تو و آن ديگر از بويت
از آن رو بر سر کويت قدم کردم ز فرق سر
که ميخواهم نگردد پايمال من سر کويت
خدا را! چون بپايت سر نهم، رخ بر متاب از من
که ميل سجده دارم پيش محراب دو ابرويت
نترسم گر بخون ريز هلالى تيغ بردارى
ولى ترسم که: آزارى رسد بر دست و بازويت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید