رند لب تشنه چرا جام شرابى نزند؟
چون کسى بر جگر سوخته آبى نزند
هر که خواهد که دمى جام کشد، همچو حباب
خيمه عشق چرا بر سر آبى نزند؟
شهر ويران کنم از اشک خود، اى گنج مراد
تا دم از عشق تو هر خانه خرابى نزند
با همه مشک فشانى نتواند سنبل
که خم زلف ترا بيند و تابى نزند
يار بد خوست، هلالي، طمع خام مکن
با حذر باش، که شمشير عتابى نزند