شماره ١٠٣: ماه شهر آشوب من، هر گه براهى بگذرد

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ماه شهر آشوب من، هر گه براهى بگذرد
شهر پر غوغا شود، چونان که ماهى بگذرد
روزم از هجران سيه شد، آفتاب من کجاست؟
تا بسويم در چنين روز سياهى بگذرد
چون بره مى بينمش، بيخود تظلم مى کنم
همچو مظلومى که بروى پادشاهى بگذرد
اى که در عشق بتان لاف صبورى مى زنى
صبر کن، تا زين حکايت چند گاهى بگذرد
نگذرد، گر سالها باشم براهش منتظر
ور دمى غايب شوم، آن دم چو ماهى بگذرد
با وجود آنکه آتش زد مرا در جان و دل
دل نمى خواهد که سويش دود آهى بگذرد
ساقيا، لب تشنه مردم، کاش بر من بگذرى
وه! چه باشد آب حيوان بر گياهى بگذرد؟
در صف خوبان تو در جولان و خلقى در فغان
همچو آن شاهى که با خيل و سپاهى بگذرد
گفت: مى خواهم که از پيش هلالى بگذرم
آه! گر ظلمى چنين بر بى گناهى بگذرد!



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید