شماره ٣٦٥: ترا، که جان مني، ساخت ناتوان روزه

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
ترا، که جان مني، ساخت ناتوان روزه
ندانم از چه سبب شد بلاى جان روزه؟
زکوة حسن بنه سوى ما و روزه منه
که اين زکوة بسى بهترست از آن روزه
زبان و کام ترا روزه بى حلاوت ساخت
نداشت شرمى از آن کام و آن زبان روزه
ز بس که بر در و بام آفتاب طلعت تست
بخانه تو گشادن نميتوان روزه
رسيد دور گل و روزه در ميان آمد
کجاست عيد، که برخيزد از ميان روزه؟
در انتظار شب عيد و نور مجلس يار
سياه گشت بچشم همه جهان روزه
ز ماه روزه، هلالي، فغان مکن همه روز
خموش باش، که زد مهر بر دهان روزه



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید