شماره ٢٣٦: دو روز شد که ز درد فراق بيمارم

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دو روز شد که ز درد فراق بيمارم
ازين دو روزه حياتى که هست بيزارم
چو لاله سينه من چاک شد، بيا و ببين
که از تو بر دل پر خون چه داغها دارم؟
مرا ز گريه مکن منع، ساعتى بگذار
که زار زار بگريم، که عاشق زارم
رسيد جان بلب و نيست غير ازين هوسم
که آيم و بسگان در تو بسپارم
خلاصى من از آن قيد زلف ممکن نيست
که در کمند بلاى سيه گرفتارم
بجلوه گاه بتان مى روم، سرشک فشان
بباغ سنگدلان تخم مهر مى کارم
هلالي، از غم يارست روز من شب تار
چه شد که صبح شود يک نفس شب تارم؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید