شماره ٤٠٣: با تو از اول نبودى آشنايى کاشکي!

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
با تو از اول نبودى آشنايى کاشکي!
يا نبودى آخر اين داغ جدايى کاشکي!
دور از آن اين شوکت شاهى چه کار آيد مرا؟
دست دادى بر سر کويت گدايى کاشکي!
حاليا، زين بخت بى سامان برآشفتن چه سود؟
هم از اول کردمى بخت آزمايى کاشکي!
ميروم، گفتي، رقيبا، چند روزى از درش
وه! چه نيکو ميروي! هرگز نيايى کاشکي!
اى که دل بردى و جان را در بلا بگذاشتى
چون ز ما دل برده اي، جان هم ربايى کاشکي!
کار من از بى وفايى هاى خوبان مشکلست
خوبرويان را نبودى بى وفايى کاشکي!
روزگارى شد که در هجرت هلالى بينواست
بگذرد اين روزگار بى نوايى کاشکي!



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید