شماره ٣٢٢: مردم از درد و نگفتي: دردمند ماست اين

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
مردم از درد و نگفتي: دردمند ماست اين
دردمندان را نمى پرسي، چه استغناست اين؟
سايه بالاى آن سرو از سر من کم مباد!
زانکه بر من رحمتى از عالم بالاست اين
خواستم کان سرو روزى در کنار آيد، ولى
با کجى هاى فلک هرگز نيايد راست اين
جاى دل در سينه بود و جاى تيرت در دلم
آن ز جا رفتست؟ اما هم چنان برجاست اين
اشک گلگون مرا بر چهره هر کس ديد گفت:
کز غم گل چهره اى آشفته و شيداست اين
گفتمش: فرداست با من وعده وصل تو، گفت:
دل بفرداى قيامت نه، که آن فرداست اين
بر سر کويش، هلالي، درد عشق خويش را
بيش ازين پنهان مکن، کز چهره ات پيداست اين



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید