اگر نه از گل نو رسته بوى يار آيد
هواى باغ و تماشاى گل چه کار آيد؟
بهار ميرسد، آهنگ باغ کن، زان پيش
که رفته باشى و بار دگر بهار آيد
ز باده سرخوشى خود، زمان زمان، نو کن
چنان مکن که: رود مستى و خمار آيد
فتاد کشتى عمرم بموج خير فراق
اميد نيست کزين ورطه بر کنار آيد
هزار عاشق دلخسته خاک راه تو باد
ولى مباد که بر دامنت غبار آيد
جدا ز لعل تو هر قطره اى ز آب حيات
مرا بديده چو پيکان آبدار آيد
چو بار نيست برين آستان هلالى را
ازين چه سود که روزى هزار بار آيد؟