شماره ٣٩٢: تو در ميدان و من چون گوى در ذوق سراندازى

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
تو در ميدان و من چون گوى در ذوق سراندازى
تو شوق گوى بازى دارى و من شوق سربازى
سر خود را بخاک افگنده ام در پيش چوگانت
که شايد گوى پندارى و روزى بر سرم تازى
تو در خواب صبوح، اى ماه و من در انتظار آن
که چشم از خواب بگشايى و بر حال من اندازى
همه با يار مى سازند، تا سوزد دل غيرى
تو مى سوزى دل ياران و با اغيار مى سازى
شب هجران زدى بر رشته هاى جان من آتش
مرا چون شمع تا کى در فراق خويش بگدازي؟
هلالى با قد خم گشته مى نالد درين حسرت
که: روزى در کنارش گيرى و چون چنگ بنوازى



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید