شماره ٢١٨: نيست غم، گر شد گريبان من از غم چاک جاک

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
نيست غم، گر شد گريبان من از غم چاک جاک
سينه ام چاکست، از چاک گريبان خود چه باک؟
مى کشى بر غير تيغ و مى کشى از غيرتم
از هلاک ديگران بگذر، که خواهم شد هلاک
نيست جان را با تن پاک تو اصلا نسبتى
اين تن پاک تو صد ره پاک تر از جان پاک
خاک آدم را، از آن گل کرد، استاد ازل
تا چنين نازک نهالى بر دمد ز آن آب و خاک
اى که از ما فارغي، گويا نمى دانى که ما
دردمندانيم و آه ما بغايت دردناک
مى پرستان را ز مى هر دم حياتى ديگرست
آب حيوان ريخت، گويا، باغبان در جوى تاک
گر هلالى چند روزى در لباس زهد بود
باز در کوى خراباتست مست و جامه چاک



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید