شماره ٢٦١: جان من، جان و دل خويش نثار تو کنم

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
جان من، جان و دل خويش نثار تو کنم
بود و نابود همه در سر کار تو کنم
تا دگر دور نيفتد ز رخت مردم چشم
خواهمش بر کنم و خال عذار تو کنم
همچو سگ با تو سراسيمه ام، اى طرفه غزال
مى روم در هوس آنکه: شکار تو کنم
اى گل تازه، که دير آمده اى پيش نظر،
زود مگذر، که تماشاى بهار تو کنم
ماه من، سوى هلالى بگذر از سر مهر
سرمه ديده گريان ز غبار تو کنم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید