شماره ٢١٧: وه! که رفت آن شوخ و بر ما کرد بيداد از فراق

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
وه! که رفت آن شوخ و بر ما کرد بيداد از فراق
از فراق او بفرياديم، فرياد از فراق!
يار با اغيار و ما محروم، کى باشد روا؟
دشمنان شاد از وصال و دوست ناشاد از فراق
در فراقت حالم از هر مشکلى مشکل ترست
هيچ کس را اين چنين مشکل نيفتاد از فراق
آنکه روزم را سيه کرد از فراقت، همچو شب
روز او چون روزگار من سيه باد از فراق!
در بهار از نکهت گل بوى وصلت يافتم
وه! که مى آيد خزان و مى دهد ياد از فراق
داد و فرياد هلالى گفته اي: از دست کيست؟
اين تغافل چيست؟ فرياد از تو و داد از فراق!



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید