شماره ١٦١: غمي، کز درد عشقت، بر دل ناشاد مى آيد

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
غمي، کز درد عشقت، بر دل ناشاد مى آيد
اگر با کوه گويم، سنگ در فرياد مى آيد
دلم، روزى که طرح عشق مى انداخت، دانستم
که: گر سازم بناى صبر بى بنياد مى آيد
نمى دانم چه بى رحميست آن سلطان خوبان را
که هر گه داد خواهم بر سر بيداد مى آيد
رقيبا، گر ترا انديشه ما نيست معذورى
کجا بيدرد را از دردمندان ياد مى آيد؟
طفيل بندگان، من هم قبول افتاده ام، گويا
که از هر جانب آواز مبارک باد مى آيد
عجب خاک فرحناکست کوى مى فروشان را!
که هر کس ميرود غمگين، همان دم شاد مى آيد
چه نسبت با رقيب سنگدل مسکين هلالى را؟
نمى آيد ز خسرو آنچه از فرهاد مى آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید