خراب يک نظر از چشم نيم خواب توايم
بحال ما نظرى کن، که ما خراب توايم
سؤال ما بتو از حد گذشت، لب بگشا
که سالهاست که در حسرت جواب توايم
چه حد آن که توانيم هم عنان تو شد؟
همين سعادت ما بس که: در رکاب توايم
عتاب تو کشد و ناز تو هلاک کند
هلاک ناز تو و کشته عتاب توايم
عجب نباشد اگر از لبت بکام رسيم
که مست باده نازى و ما کباب توايم
ز مهر روى تو داريم داغها بر دل
ستاره سوخته از تاب آفتاب توايم
من و هلالى ازين در بهيچ جا نرويم
چرا که همچو سگان بسته طناب توايم