شماره ٦٥: اين همه لاله، که سر بر زده از خاک منست

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
اين همه لاله، که سر بر زده از خاک منست
پارهاى جگر سوخته چاک منست
درد عشاق ز درمان کسى به نشود
خاصه دردي، که نصيب دل غمناک منست
استخوانهاى من از خاک درش برداريد
باغ فردوس چه جاى خس و خاشاک منست؟
همه کس را بجمالش نظرى هست ولى
لايق چهره پاکش نظر پاک منست
باغبان، چند کند پيش من آزادى سرو؟
سرو آزاد غلام بت چالاک منست
دى شنيدم که: يکى خون مسلمان ميريخت
اگر اينست، همان کافر بى باک منست
دوستان، گر سر درمان هلالى داريد
شربت زهر بياريد، که ترياک منست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید