شماره ١١٣: شب هجران رسيد و محنت بسيار پيدا شد

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
شب هجران رسيد و محنت بسيار پيدا شد
بيا، اى بخت، کارى کن، که ما را کار پيدا شد
بکنج عافيت، مى خواستم، کز فتنه بگريزم
بلاى عشق ناگه از در و ديوار پيدا شد
جگر خونست، ازان اين گريه خونين پديد آمد
دلم زارست، ازان اين نالهاى زار پيدا شد
نمى خواهم که: خورشيد جمالش جلوه گر گردد
در آن منزل که روزى سايه اغيار پيدا شد
عزيزان را ز سوداى کسى آشفته مى بينم
مگر آن يوسف گم گشته در بازار پيدا شد؟
طبيبا، هر کرا بيمارى هجران فگند از پا
اجل پيش از تو بر بالين آن بيمار پيدا شد
بسويش بگذر، اى باد صبا وزمن بگو آنجا
که: در هجرت هلالى را بلا بسيار پيدا شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید