شماره ٢٤١: خواهم که: بزير قدمت زار بميرم

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
خواهم که: بزير قدمت زار بميرم
هر چند کنى زنده، دگر بار بميرم
دانم که: چرا خون مرا زود نريزى
خواهى که بجان کندن بسيار بميرم
من طاقت ناديدن روى تو ندارم
مپسند که در حسرت ديدار بميرم
خورشيد حياتم بلب بام رسيدست
آن به که در آن سايه ديوار بميرم
گفتى که: ز رشک تو هلا کند رقيبان
من نيز برآنم که ازين عار بميرم
چون يار بسر وقت من افتاد، هلالى
وقتست اگر در قدم يار بميرم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید