شماره ٢٦٩: چه حالست اين؟ که: هر گه در جمالت يک نظر بينم

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
چه حالست اين؟ که: هر گه در جمالت يک نظر بينم
شوم بى هوش و نتوانم که يک بار دگر بينم
ز هجرت تيره تر شد روزم از شب، ليک مى خواهم
که هر روزى ترا از روز ديگر خوب تر بينم
تو مست باده نازى و حال من نمى دانى
نمى دانم ترا تا چند از خود بى خبر بينم؟
بسويت آيم و رويت نبينم، وه! چه حالست اين؟
که آنجا بهر ديدار آيم و ديوار و در بينم؟
شب غم ديده بستم، تا نبينم بى تو عالم را
چه باشد، گر گشايم چشم و اين شب را سحر بينم؟
چنين کز محنت و خوارى فتادم در نگونسارى
بناى عمر خود را دم بدم زير و زبر بينم
فغان! کز گردش گردون نبينم هرگز آن مه را
وگر بينم، پس از عمري، چو عمرش در گذر بينم
هلالي، گر ببينم آسمان را زير پاى خود
چنان نبود که خاک آستانش زير سر بينم



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید