شماره ٢٨٤: خيز، تا امروز با هم ساغر صهبا کشيم

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
خيز، تا امروز با هم ساغر صهبا کشيم
خويش را دامن کشان تا دامن صحرا کشيم
باغ و بستان دلکشست و کوه و صحرا هم خوشست
هر کجا، گويي، بساط عيش را آنجا کشيم
کس چرا از دست دنيا ساغر محنت کشد؟
ساغرى گيريم و دست از محنت دنيا کشيم
ساقيا، ميخانه درياييست پر ز آب حيات
جهد کن، تا کشتى خود را در آن دريا کشيم
نازنينان سرکش و ما در مقام احتياج
جاى آن دارد کزيشان ناز استغنا کشيم
چون ز حال زار خود پيش تو نتوان دم زدن
گوشه اى گيريم و آهى از دل شيدا کشيم
اى رقيب سنگدل، زين خشم و کين بگذر، که ما
ناز رعنايى ز يار نازک رعنا کشيم
فکر خوبان کن، هلالي، فکر ديگر تا بکي؟
خود چرا بر لوح خاطر نقش نازيبا کشيم؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید