مرا چه زهره؟ که گويم: غلام روى تو باشم
سگ غلام غلام سگان کوى تو باشم
اگر بسوى تو گاهى کنم ز دور نگاهى
هنوز بر حذر از نازکى خوى تو باشم
چو سر عشق تو گفتن ميان خلق نشايد
بگوشه اى بنشينم، بگفتگوى تو باشم
زهى خجسته زماني! که بعد مرگ رقيبان
نشسته، با دل آسوده، رو بروى تو باشم
تو آن بتي، که من بت پرست همچو هلالى
بهر کجا که روم، روى دل بسوى تو باشم