اى دل، بکوى او مرو، از بيخودى غوغا مکن
خود را و ما را بيش ازين در عاشقى رسوا مکن
اى اشک سرخ و گرم رو، بر چهره ام ظاهر مشو
آبى که پنهان خورده ام در روى من پيدا مکن
تا چند ناز و سرکشي؟ آخر بجان آمد دلم
بر عاشق مسکين خود زين بيش استغنا مکن
من حاضر و تو باکسان هر دم نمايى عشوه اى
اينها مکن، ور مى کني، در پيش چشم ما مکن
تا چند، هر دم غنچه سان خندى بروى اين و آن؟
چون شاخ گل باش، از حيا، سر پيش کس بالا مکن
با ابروى چون ماه نو، هوش هلالى را مبر
ماه هلال ابروى من، عقل مرا شيدا مکن