شماره ٩٥: بيا، بيا، که دل و جان من فداى تو باد

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
بيا، بيا، که دل و جان من فداى تو باد
سرى که بر تن من هست خاک پاى تو باد
دلم بمهر تو صد پاره باد و هر پاره
هزار ذره و هر ذره در هواى تو باد
ز خانه تا بدر آيى و پا نهى بسرم
سرم فتاده بخاک در سراى تو باد
ترا ببسمل من گر رضاست، بسم الله
بيا، بيا، که قضا تابع رضاى تو باد
مقصرم ز دعا در جواب دشنامت
ملايک همه افلاک در دعاى تو باد
مباد آنکه رمد هرگز از بلاى تو دل
درين جهان و در آن نيز مبتلاى تو باد
بدرد خوى گرفتم، دوا نميخواهم
هميشه در دل من درد بى دواى تو باد
چه لطف بود، رقيبا، که رفتى از کويش؟
بدين ثواب که کردى بهشت جاى تو باد
اگر هلالى بيچاره در هواى تو مرد
براى مردن او غم مخور، بقاى تو باد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید