برخيز، تا نهيم سر خود بپاى دوست
جان را فدا کنيم، که صد جان فداى دوست
در دوستى ملاحظه مرگ و زيست نيست
دشمن به از کسي، که نميرد براى دوست
حاشا! که غير دوست کند جا بچشم من
ديدن نميتوان دگرى را بجاى دوست
از دوست، هر جفا که رسد، جاى منتست
زيرا که نيست هيچ وفا چون جفاى دوست
با دوست آشنا شده، بيگانه ام ز خلق
تا آشناى من نشود آشناى دوست
در حلقه سگان درش مى روم، که باز
احباب صف زنند بگرد سراى دوست
دست دعا گشاد هلالى بدرگهت
يعني: بدست نيست مرا جز دعاى دوست