شماره ١٦٢: دم آخر، که مرا عمر بسر مى آيد

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
دم آخر، که مرا عمر بسر مى آيد
گر تو آيى بسرم، عمر دگر مى آيد
گر نگريم جگر از درد تو خون مى بندد
ور بگريم ز درون خون جگر مى آيد
منم آن کوه غم و درد، که سيلاب سرشک
هر دم از دامن من تا بکمر مى آيد
چون کنم از تو فراموش؟ که روزى صد بار
جلوه حسن تو در پيش نظر مى آيد
در قفاى سپر سينه بجانست دلم
که چرا تير تو اول بسپر مى آيد؟
سبزه نو رسته بود خوب ولى خوب ترست
سبزه خط تو، هر چند که بر مى آيد
شب ز فرياد هلالى سگت افغان برداشت
کين چه غوغاست که شب تا بسحر مى آيد؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید