شماره ١٣: آرزومند توام، بنماى روى خويش را

غزلستان :: هلالی جغتائی :: غزلیات

افزودن به مورد علاقه ها
آرزومند توام، بنماى روى خويش را
ور نه، از جانم برون کن آرزوى خويش را
جان در آن زلفست، کمتر شانه کن، تا نگسلى
هم رگ جان مرا، هم تار موى خويش را
خوبرو را خوى بد لايق نباشد، جان من
همچو روى خويش نيکو ساز خوى خويش را
چون بکويت خاک گشتم، پايمالم ساختى
پايه بر گردون رساندى خاک کوى خويش را
آن نه شبنم بود ريزان، وقت صبح، از روى گل
گل ز شرمت ريخت بر خاک آبروى خويش را
مرده ام، عيسى دمى خواهم، که يابم زندگى
همره باد صبا بفرست بوى خويش را
بارها گفتم: هلالي، ترک خوبان کن، ولى
هيچ تأثيرى نديدم گفتگوى خويش را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید