عمر رفت و از تو ما را صد پريشانى هنوز
وه! چه عمرست اين؟ که حال ما نميدانى هنوز
يک نظر ديديم ديدارت وزان عمرى گذشت
ديدها بر هم نمى آيد ز حيرانى هنوز
چيست چندين التفات آشکارا با رقيب؟
جانب ما يک نظر نا کرده پنهانى هنوز
در صف طاعت نشستم، روى دل سوى بتان
کافرى صد بار بهتر زين مسلمانى هنوز
پيش ازين، روزي، هلالى ترک خوبان کرده بود
ميکند خود را ملامت از پشيمانى هنوز