غزلستان
فال حافظ
جستجو
پربینندهترینها
ورود
برای دریافت روزانه فال حافظ روی دکمه زیر کلیک کرده و سپس در کانال یوتیوب غزلستان عضو شوید
مشاهده در یوتیوب
غزليات - بخش پنجم بيدل دهلوی
غزلستان
::
بيدل دهلوی
شماره ١: دل پا شکسته حق طلب برهت چگونه ادا کند
شماره ٢: دل با غبار هستى ربط آنقدر ندارد
شماره ٣: دل بال ياس زد نفس مغتنم نماند
شماره ٤: دل بخورسندى اگر ترک هوس ميگيرد
شماره ٥: دل بزلف يار هم آرام نتوانست کرد
شماره ٦: دل بقيد جسم از علم يقين بيگانه ماند
شماره ٧: دل تابکيم جز پى آزار نگردد
شماره ٨: دل تا نظر گشود بخويش آفتاب ديد
شماره ٩: دل چو آزاد از تعلق شد منور ميشود
شماره ١٠: دل چو شد روشن جهان هم مشرب او ميشود
شماره ١١: دل جهان ديگر ازمرآت يکديگر شود
شماره ١٢: دل جهان ديگر از رفع کدورت مى شود
شماره ١٣: دل خاک سر کوى وفا شد چه بجا شد
شماره ١٤: دل خلوت انديشه يار است ببينيد
شماره ١٥: دلدار رفت و ديده بحيرت دوچار ماند
شماره ١٦: دلدار گذشت و نگه بازپسين ماند
شماره ١٧: دلدار مقيم دل ما شد چه بجا شد
شماره ١٨: دل در جسد شبهه عبارت چه نمايد
شماره ١٩: دل زپيش عمرهاست سجده کمين ميرود
شماره ٢٠: دل زهر انديشه با رنگى مقابل مى شود
شماره ٢١: دل سحر گاهى بگلشن ياد آن رخسار کرد
شماره ٢٢: دل شکستى دارد از معموره بر هامون زنيد
شماره ٢٣: دل شهره تسليم زضبط نفسم شد
شماره ٢٤: دل صبر آزما کمتر زدار و گير فرسايد
شماره ٢٥: دل گداخته بر شش جهت بغل واکرد
شماره ٢٦: دل مبادا فسرده تا برکس نگردد کار سرد
شماره ٢٧: دل مپرسيد چرا سوخته يا ميسوزد
شماره ٢٨: دلها تأمل آينه حسن مطلقند
شماره ٢٩: دليل شکوه من سعى نارسا نشود
شماره ٣٠: دماغ بلبل ما کى هواى بال و پر دارد
شماره ٣١: دماغ وحشت آهنگان خيال آور نميباشد
شماره ٣٢: دميکه تيغ تو خون مرا بحل گيرد
شماره ٣٣: دندان بخنده چون کند آن لعل تر سپيد
شماره ٣٤: دنيا و تلاش هوس بيخبرى چند
شماره ٣٥: دور گردون تا دماغ جام عيشم تازه کرد
شماره ٣٦: دوستان از منش دعا مبريد
شماره ٣٧: دوستان افسرد دل چندى بآهش خون کنيد
شماره ٣٨: دوستان در گوشه چشم تغافل جا کنيد
شماره ٣٩: دونان که در تلاش گهر دست شسته اند
شماره ٤٠: دون طبع قدرش از هوس افزون نميشود
شماره ٤١: ديده را مژگان بهم آوردنى در کار بود
شماره ٤٢: ذره تا خورشيد امکان جمله حيرت زاده اند
شماره ٤٣: ذره تا مهر هزار آينه عريان کردند
شماره ٤٤: ذوق فقر افسانه اقبال کوته مى کند
شماره ٤٥: راحت دل زنفس بال فشان ميباشد
شماره ٤٦: راحت نصيب ايجاد زنگ و حبش نباشد
شماره ٤٧: رازداران کز ادب راه لب گويا زدند
شماره ٤٨: راه فضولى ما هم در ازل حيا زد
شماره ٤٩: رسيد عيد و طربها دليل دل گرديد
شماره ٥٠: رشته بگسيخت نفس زير و بم ساز نماند
شماره ٥١: رضاعت از برم چندانکه گردم پير مى جوشد
شماره ٥٢: رفته رفته اين بزرگيها ببازى ميکشد
شماره ٥٣: رفته رفته عافيت هم کينه خواهى ميکند
شماره ٥٤: رفتيم و داغ ما بدل زوزگار ماند
شماره ٥٥: رگ گل آستين شوخى کمين صيد ما دارد
شماره ٥٦: رمز آشناى معنى هر خيره سر نباشد
شماره ٥٧: رم وحشى نگاه من غبارانگيز جولان شد
شماره ٥٨: رنگ اطوار ادب سنجان بقانون ريختند
شماره ٥٩: رنگ حنا در کفم بهار ندارد
شماره ٦٠: رنگم نقاب غيرت آن جلوه ميدرد
شماره ٦١: روز سيهم سايه صفت جزو بدن شد
شماره ٦٢: روزگارى شد که از اهل وفا دل برده اند
شماره ٦٣: روزگارى که بعشق از هوسم افگندند
شماره ٦٤: روزى که هوسها در اقبال گشودند
شماره ٦٥: روزى که بيتو دامن ضعفم بچنگ بود
شماره ٦٦: روزيکه عشق رنگ جهان نقش بسته بود
شماره ٦٧: روزى که قضا سر خط آفاق رقم زد
شماره ٦٨: روزيکه نقش گردش چشمت خيال کرد
شماره ٦٩: روشندلان چو آينه بر هر چه رو کنند
شماره ٧٠: ريشه وارى عافيت در مزرع امکان نبود
شماره ٧١: زابرام طلب نوميديم آخر بچنگ آمد
شماره ٧٢: ز انداز نگاهت فتنه برق آهنگ ميگردد
شماره ٧٣: زان زر و سيم که اين مردم باذل بخشند
شماره ٧٤: زان نشه که قلقل بلب شيشه دواند
شماره ٧٥: زبان بکام خموشى کشد بيانش و لرزد
شماره ٧٦: زبسکه منتظران چشم در ره يارند
شماره ٧٧: زبعد ما نه غزل نى قصيده ميماند
شماره ٧٨: زتخمت چه نشو و نما ميدمد
شماره ٧٩: زتنگى منفعل گرديد دل آفاق پيدا شد
شماره ٨٠: زجرگه سخنم خامشى بدر دارد
شماره ٨١: زدرد ياس ندانم کجا کنم فرياد
شماره ٨٢: زد نفس فال تن آسانى دلى آراستند
شماره ٨٣: زدنيا چه گيرد اگر مرد گيرد
شماره ٨٤: ززلف و روى و تا ديده ام سياه و سفيد
شماره ٨٥: زساز جسم هزار انفعال ميگذرد
شماره ٨٦: زسخت جانى من عمر تنگ ميگذرد
شماره ٨٧: زشرم سرنوشتى کز ازل بنياد من دارد
شماره ٨٨: زشرم عشق فلکها بخاک رو کردند
شماره ٨٩: زشوخى چشم من تا کى بروى غير وا باشد
شماره ٩٠: زمينگيرى زجولانم چه امکانست وادارد
شماره ٩١: زندگى افسرد فال شوخى سودا زنيد
شماره ٩٢: زندگى در ملک عبرت مرگ مفلس مى شود
شماره ٩٣: رنگ در دل داشتم روشنگر ادراک برد
شماره ٩٤: زننگ منت راحت بمرگم کار مى افتد
شماره ٩٥: زوهم متهم ظرف کم نخواهى شد
شماره ٩٦: زهر مو دام بر دوشم گرفتار اينچنين بايد
شماره ٩٧: زهستى قطع کن گر ميل راحت در نمود آمد
شماره ٩٨: زير گردون آنچه از کشت تو و من ميرسد
شماره ٩٩: زين باغ بسکه بى ثمرى آشکار بود
شماره ١٠٠: زين ساز بم و زير توقع چه خرو شد
شماره ١٠١: زين شيشه ساعت که مه و سال براورد
شماره ١٠٢: ساز امکان از شکست آواز پيدا ميکند
شماره ١٠٣: ساغرم بيتو داغ ميگردد
شماره ١٠٤: سبکروان که بوحشت ميان جان بستند
شماره ١٠٥: سپند بزم تو تا بيقرار گردد و نالد
شماره ١٠٦: سپند بزم تو گويند هيچ جا ننشيند
شماره ١٠٧: ستمکشى که بجز گريه اش نشايد و خندد
شماره ١٠٨: سجده خاک درت هر که تمنايش بود
شماره ١٠٩: سحر آه و گلستان نکهت و بلبل فغان دارد
شماره ١١٠: سحر طلوع گل دعا که مراد اهل همم رسد
شماره ١١١: سخن زمشق ادب موج گوهرش گيريد
شماره ١١٢: سراغت از چمن کبريا که ميپرسد
شماره ١١٣: سران زنسخه تسليم باب برداريد
شماره ١١٤: سرکشى ميخواستيم از پا نشستن در رسيد
شماره ١١٥: سعى نفس جز شمار گام ندارد
شماره ١١٦: سيل غميکه داد جهان خراب داد
شماره ١١٧: سيه مستى بدور ساغرت بيتاب ميگردد
شماره ١١٨: شب حسرت ديدار توام دام کمين شد
شماره ١١٩: شب که از جوش خيالت بزم گلشن تنگ بود
شماره ١٢٠: شب که از شوق تو پروازم بهار آهنگ بود
شماره ١٢١: شب که جز ياس بکام دل مايوس نبود
شماره ١٢٢: شب که در بزم ادب قانون حيرت ساز بود
شماره ١٢٣: شب که در يادت سراپايم زبان ناله بود
شماره ١٢٤: شب که دل از ياس مطلب باده ئى در جام کرد
شماره ١٢٥: شب که طوفان جوشى چشم ترم آمد بياد
شماره ١٢٦: شب که وصل آغوش پرداز دل ديوانه بود
شماره ١٢٧: شب که ياد جلوه ات چشم خيالم آب داد
شماره ١٢٨: شبم آهى زدل در حسرت قاتل برون آمد
شماره ١٢٩: شبنم صبح از چمن آبله دل ميرود
شماره ١٣٠: شدم خاک و نکفتم عاشقم کار اينچنين بايد
شماره ١٣١: شرم قصورم از سخن شکوه اعتبار برد
شماره ١٣٢: شکوه مفلسى ما را بخاموشى علم دارد
شماره ١٣٣: شمع بزمت چه قدم بردارد
شماره ١٣٤: شمعها زين انجمن بى صرفه تازان رفته اند
شماره ١٣٥: شوخى بهار طبع چمن زاد مى شود
شماره ١٣٦: شور اشکم گر چنين راه طپش سر ميکند
شماره ١٣٧: شور حاجت تا کى از حرص دو دل بايد شنيد
شماره ١٣٨: شور ليلى کو که باز آرايش سودا کند
شماره ١٣٩: شوق تا گردد دو بالا خويش را احول کنيد
شماره ١٤٠: شوق تا محمل بدوش طبع وحشت ساز ماند
شماره ١٤١: شوق تو بمشت پرم آتش زد و سر داد
شماره ١٤٢: شوق ديدارى که از دل بال حسرت ميکشد
شماره ١٤٣: شوق موسى نگهم رام تسلى نشود
شماره ١٤٤: صبح شد در عرصه گردون مگو خندان سفيد
شماره ١٤٥: صبح شو اى شب که خورشيد من اکنون ميرسد
شماره ١٤٦: صبحى که گلت بباغ باشد
شماره ١٤٧: صبرى که صبح اين باغ از ما جدا نخندد
شماره ١٤٨: صدا بدعيش طربخانه دنيا بخشند
شماره ١٤٩: صفا داغ کدورت گشت سامان من و ما شد
شماره ١٥٠: صفا فريب فقيهان نفس گداخته اند
شماره ١٥١: صباد بى نشانى پرواز رنگ ما شد
شماره ١٥٢: ضعيفيها بيان عجز طاقت برنميدارد
شماره ١٥٣: طالعم زلف يار را ماند
شماره ١٥٤: طبع خاموشان بنور شرم روشن ميشود
شماره ١٥٥: طبع سرکش خاک گشت و چشم شرمى وانکرد
شماره ١٥٦: طبع قناعت اختيار مصدر زيب و فر شود
شماره ١٥٧: طره او در خيالم گر پريشان ميشود
شماره ١٥٨: ظالم چه خيال است مؤدب بدر آيد
شماره ١٥٩: عاقبت در حلقه آنزلف دل جا ميکند
شماره ١٦٠: عاقبت شرم امل بر غفلت ما ميزند
شماره ١٦١: عالم همه زين ميکده بيهوش برآمد
شماره ١٦٢: عالم گرفتارى خوش تسلسلى دارد
شماره ١٦٣: عجز طاقت بگرفتارى غم شادم کرد
شماره ١٦٤: عجز نپسنديد از ما شکوه قاتل بلند
شماره ١٦٥: عدم زين بيش برهانى ندارد
شماره ١٦٦: عرض هستى زنگ برآئينه دل ميشود
شماره ١٦٧: عريانى آنقدر ببرم تنگ ميکشد
شماره ١٦٨: عشاق گر از سبحه و زنار نويسند
شماره ١٦٩: عشاق چون فسانه تحقيق سرکنند
شماره ١٧٠: عشق مطرب زاده ئى بر ساز و تقوى زور کرد
شماره ١٧١: عشق هر جا ادب آموز طپيدن باشد
شماره ١٧٢: عقل اگر صد انجمن تدبير روشن ميکند
شماره ١٧٣: علم و عيان خلق بجز شک نميشود
شماره ١٧٤: علويانى که باين عالم دون مى آيند
شماره ١٧٥: عمر ارذل ايخدا مگمار بر نيروى مرد
شماره ١٧٦: عمريست رخت حسرتم از سينه بسته اند
شماره ١٧٧: عمليکه که شرم هوا خم از همه پيکرت بدر آورد
شماره ١٧٨: عيد است غبار سر راه تو توان شد
شماره ١٧٩: عيش ما کم نيست گر اشکى بچشم تر بود
شماره ١٨٠: غافلان چند قبادوزى ادارک کنيد
شماره ١٨١: غافل شديم و گشت خروش هوس بلند
شماره ١٨٢: غافلى چند که نقش حق و باطل بستند
شماره ١٨٣: غبار ما بجز اين پر شکستنى که ندارد
شماره ١٨٤: غرور قدرت اگر بازوى خمى دارد
شماره ١٨٥: غرور ناز تو تهمت کش ادا نشود
شماره ١٨٦: غفلت آهنگان که دل را ساز غوغا کرده اند
شماره ١٨٧: غنا مفت هوس گر نام آسودن نمى گيرد
شماره ١٨٨: فالى از داغ زدم دل چمن آئين آمد
شماره ١٨٩: فرصت انشايان هستى گر تکلف کرده اند
شماره ١٩٠: فرصت ناز کر و فر ضامن کس نميشود
شماره ١٩١: فريب جاه مخور تا دل تو تنگ نگردد
شماره ١٩٢: فسردن از مزاج شعله خاکستر برون آرد
شماره ١٩٣: فسردگيهاى ساز امکان ترانه ام را عنان نگيرد
شماره ١٩٤: فسون عيش کدورت زداى ما نشود
شماره ١٩٥: فطرت آخر بر معاد از سعى اکمل ميزند
شماره ١٩٦: فکر خويشم آخر از صحراى امکان ميبرد
شماره ١٩٧: فکر نازک عالمى را سرمه تقرير شد
شماره ١٩٨: فنا کى شغل سوداى محبت را زيان دارد
شماره ١٩٩: قامت خم کز حيا سوى زمين رو ميکند
شماره ٢٠٠: قدح مى بر کف است و شمع گل در آستين دارد
شماره ٢٠١: قضا تا نقش بنياد من بيکار مى بندد
شماره ٢٠٢: قماش رنگ زبس بيحجاب مى بافند
شماره ٢٠٣: قيامت خنده ريزى بر مزار من گل افشان شد
شماره ٢٠٤: کار دلها بازازان مژگان بسامان ميرسد
شماره ٢٠٥: کار دنيا بسکه مهمل گشت عقبا ريختند
شماره ٢٠٦: کام جويان اندکى بر مطلب استغنا زنيد
شماره ٢٠٧: کام دل از لب خاموش گرفتن دارد
شماره ٢٠٨: کجاست سايه که هستيش دستگاه شود
شماره ٢٠٩: گذشت عمر و دل از حرص سر نميتابد
شماره ٢١٠: گذشتگان که زتشويش ما و من رستند
شماره ٢١١: گر آرزوى رستن ازين دامگه کنيد
شماره ٢١٢: گر آگهى بسير فنا و بقا بخند
شماره ٢١٣: گر آن خروش جهان يکتا سرى باين انجمن برارد
شماره ٢١٤: گر آئينه ات در مقابل نماند
شماره ٢١٥: گر بوى وفا را نفس آئينه نباشد
شماره ٢١٦: گر بيتو نگه را بتماشا هوس افتاد
شماره ٢١٧: گر جنونم ناله وارى نذر بلبل ميکند
شماره ٢١٨: گر چنين اشکم زشرم پرگناهى ميرود
شماره ٢١٩: گر چنين بخت نگون عبرت کمين پيدا شود
شماره ٢٢٠: گر خاک نشينان علم افراخته باشند
شماره ٢٢١: گر خيال گردش چشم توام رهبر شود
شماره ٢٢٢: گرد عجزم خوش خرامان سرفرازم کرده اند
شماره ٢٢٣: گرد مرا تحير صبح جنون سبق کرد
شماره ٢٢٤: گردد گر نشد زمن نارسا بلند
شماره ٢٢٥: گر شور مستيم کند انديشه گردباد
شماره ٢٢٦: گر شوق براهت قدمى پيش برارد
شماره ٢٢٧: گر شوق پى مطلب ناياب نگيرد
شماره ٢٢٨: گر طمع دست طلب وا ميکند
شماره ٢٢٩: گرفتار رسوم انديشه آرام کم دارد
شماره ٢٣٠: گر کمال اختيار خواهم کرد
شماره ٢٣١: گر ناله من پرتو انديشه دواند
شماره ٢٣٢: گر نه مشت خاکم از اشک ندامت تر شود
شماره ٢٣٣: گره برشته ساز نفس خوش آنکه نبندد
شماره ٢٣٤: کس طاقت آن لمعه رخسار ندارد
شماره ٢٣٥: کسى از التفات چشم خوبان کام بردارد
شماره ٢٣٦: کسيکه چون مژه عبرت دليل روشنش افتد
شماره ٢٣٧: کسيکه نيک و بد هوشيار و مست بپوشد
شماره ٢٣٨: کسى معنى بحر فهميده باشد
شماره ٢٣٩: کلاه هر که فلک بر سماک مى فگند
شماره ٢٤٠: گل بسر جام بکف آن چمن آئين آمد
شماره ٢٤١: گل نکرد آهى که بر ما خنجر قاتل نشد
شماره ٢٤٢: گلهاى آن تبسم باغ فلک ندارد
شماره ٢٤٣: کم نيست صحبت دل گر مرد زن نماند
شماره ٢٤٤: کم و بيش وهم تعينت سر و برگ نقص و کمال شد
شماره ٢٤٥: کو جنون تا عقده هوش از سر ما واکند
شماره ٢٤٦: کو رنگ چه بو جلوه يار است ببينيد
شماره ٢٤٧: گهى بر سر گهى در دل گهى در ديده جا دارد
شماره ٢٤٨: کسى بآسانى دم آبم ميسر ميشود
شماره ٢٤٩: کيست از جهد بآن انجمن ناز رسد
شماره ٢٥٠: لاغرى آنهمه زين مرحله دورم افگند
شماره ٢٥١: لاله و گل چشمک رمز خزان فهميده اند
شماره ٢٥٢: لب بى صرفه نوا جهل سبق ميباشد
شماره ٢٥٣: لعل لب او يکدم بر حالم اگر خندد
شماره ٢٥٤: لمعه مهرش دمى کاينه تابان کند
شماره ٢٥٥: مارا بدر دل ادب هيچکسى برد
شماره ٢٥٦: ما را که نفس آينه پرداخت باشد
شماره ٢٥٧: ماضى و مستقبل بزم حيرت حال بود
شماره ٢٥٨: مباش غره بسامان اين بنا که نريزد
شماره ٢٥٩: مبصران حقيقت که سر بسر هوشند
شماره ٢٦٠: محبت ستمگر نباشد نباشد
شماره ٢٦١: محرم آهنگ دل شو سرمه بر آواز بند
شماره ٢٦٢: محرمان کاثار صنع از عشق پر فن ديده اند
شماره ٢٦٣: محرمانيکه بآهنگ فنا مسروراند
شماره ٢٦٤: محفل هستى بتحريک دلى آراستند
شماره ٢٦٥: محو تسليميم اما سجده لغزش مايه بود
شماره ٢٦٦: محو طلبت گردى اگر داشته باشد
شماره ٢٦٧: محو گريبان ادب کى سر بهر سو ميزند
شماره ٢٦٨: مخمل و ديبا حجاب هستى رسوا نشد
شماره ٢٦٩: مد بقا کجا بمه وسال ميکشد
شماره ٢٧٠: مدعا دل بود اگر نيرنگ امکان ريختند
شماره ٢٧١: مرا اين آبرو در عالم پرواز بس باشد
شماره ٢٧٢: مژده اى ذوق وصال آئينه بى زنگار شد
شماره ٢٧٣: مشتاق تو گر نامه برى داشته باشد
شماره ٢٧٤: مشرب عشاق بر وضع هوس تنگى کند
شماره ٢٧٥: مصوران به هزار انفعال پيوستند
شماره ٢٧٦: مصور نگهت ساغر چه رنگ زند
شماره ٢٧٧: مطلبى گر بود از هستى همين آزار بود
شماره ٢٧٨: مفلسى دست تهى بر سودن ارزانى کند
شماره ٢٧٩: مکتوب شوق هرگز بى نامه بر نباشد
شماره ٢٨٠: مکتوب مقصد ما از بيکسى فغان شد
شماره ٢٨١: مکتوب من بهر که برد باد ميبرد
شماره ٢٨٢: مگر با نقش پايت مژده جوشيدنى دارد
شماره ٢٨٣: مگو اين نسخه طور معنى يکدست کم دارد
شماره ٢٨٤: مگو دل از غم و صبر از جفا خبر دارد
شماره ٢٨٥: مگو رند از مى و زاهد زتقوى گفتگو دارد
شماره ٢٨٦: مگو صبح طرب در ملک هستى دير مى آيد
شماره ٢٨٧: من آن غبارم که حکم نقشم بهيچ آئينه در نگيرد
شماره ٢٨٨: منتظران بهار بوى شگفتن رسيد
شماره ٢٨٩: من و حسنيکه هر جا يادش از دل سر برون آرد
شماره ٢٩٠: موج گل بيتو خار را ماند
شماره ٢٩١: موج گوهر طينتان گر شوخى افزون کرده اند
شماره ٢٩٢: موى دماغ جاه و حشم حل نميشود
شماره ٢٩٣: ميل هوس زعافيتم فرد ميکند
شماره ٢٩٤: مى و نغمه مسلم حوصله ئى که قدح کش گردش سر نشود
شماره ٢٩٥: ناتوانى باز چون شمعم چه افسون ميکند
شماره ٢٩٦: ناتوانى در تلاش حرص بهتانم نکرد
شماره ٢٩٧: ناله ام در دل از آغوش اثر مى گذرد
شماره ٢٩٨: ناله مى افشاند پر در باغ ما بلبل نبود
شماره ٢٩٩: نامم هوس نگين ندارد
شماره ٣٠٠: ناموس عالم عين انديشه سوا برد
شماره ٣٠١: نتوان بتلاش از غم اسباب برامد
شماره ٣٠٢: نشاط اين بهارم بى گل رويت چکار آيد
شماره ٣٠٣: نشه دوديست که از آتش مى ميخيزد
شماره ٣٠٤: نشه گوشه دل از دير و حرم نميرسد
شماره ٣٠٥: نشه ياسم غم خمار ندارد
شماره ٣٠٦: نشد آنکه شعله وحشتى بدل فسرده فسون کند
شماره ٣٠٧: نظم امکانى کجا ضبط روانى مى کند