شماره ١٦: دلدار گذشت و نگه بازپسين ماند

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دلدار گذشت و نگه بازپسين ماند
ازرفتن او آنچه بما ماند همين ماند
چون شمع که خاکسترش آئينه داغ است
من سوختم و چشم سياهى بکمين ماند
ديگر چه نثار تو کند مشت غبارم
يکسجده جبين داشتم آنهم بزمين ماند
گر هوش بود عبرت شهرت طلبيهاست
خميازه خشکيکه زشاهان بنگين ماند
گرد نفس تست پرافشان توهم
زين انجمن شوق نه آن رفت و نه اين ماند
از نقش تو دارد خلل آئينه تحقيق
هرجا اثر وهم و گمان رفت يقين ماند
هر چند غبارم همه بر باد فنا رفت
اميد بکوى تو همان خاک نشين ماند
بى برگيم از کلفت اسباب براورد
کوتاهى دامان من از غارت چين ماند
خاکستر من نذر نسيم سر کوئيست
اين گرد محال است تواند بزمين ماند
تا منتخبى واکشم از نسخه تسليم
چون ماه نوم يک خم ابرو زجبين ماند
دنباله ميناى زکف رفته ترنگيست
دل رفت و بگوشم اثر آه حزين ماند
(بيدل) برهش داغ زمين گيرى اشکم
سر در ره جانان نتوان خوشتر ازين ماند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید